آخرین اثر حسین علیزاده به صدر پرفروش‌ها رسید

عشقیم گل اثری در سبک موسیقی نواحی و مقامی ایران است که توسط حسین علیزاده و گروه هم‌آوایان ساخته شده است. این آلبوم در کمتر از دو روز به صدر پرفروش‌های بیپ‌تونز رسید.

 

آلبوم «عشقیم گل» یک آلبوم موسیقی آذری از حسین علیزاده و گروه هم آوایان است. آهنگساز و تنظیم‌کننده این اثر، حسین علیزاده است و محمد معتمدی به عنوان تک‌خوان و صبا حسینی، راحله برزگری و پوریا اخواص به عنوان خواننده در این آلبوم حضور دارند.

این آلبوم هشت قطعه دارد و توسط آواسازان ققنوس منتشر شده است. قطعات آن «پیش درآمد بیات شیراز»، «ساز و آواز»، «عشقیم گل»، «بداهه‌نوازی کمانچه و تار»، «ساری گلین»، «بداهه‌نوازی قانون و تار»، «سن سیز» و «گل اوینا» نام دارند.

از ترانه‌های ملا محمد فضولی، عباس فولادی، سیروس جمالی و ترانه‌های قدیمی آذری در آلبوم «عشقیم گل» استفاده شده است. حسین علیزاده، سینا جهان آبادی، پریچهر خواجه، محمد انشایی، سیاوش برهانی، رادمان توکلی، نگار بوبان، سیامک جهانگیری، علی بوستان و وحید اسداللهی با تار آذری، ناغارا، گاوال، سه تار، نی، کمانچه، عود، قانون، تار، بم‌تار و قیچک در آلبوم «عشقیم گل» به نوازندگی پرداخته‌اند. همزمان با نسخه صوتی این آلبوم، مجموعه تصویری کنسرت «عشقیم گل» نیز منتشر شده است.

حسین علیزاده با «هم‌آوایان» در تهران می‌ نوازد

به گزارش ایرنا، این اجرا ۱۱ و ۱۲ مهرماه در سالن همایش های برج میلاد تهران برگزار خواهد شد و علیزاده در کنسرت پیش رو با سازهای «تار»، «سه تار» و «شورانگیز» می نوازد.

محمد معتمدی، پوریا اخواص، راحله برزگر و صبا حسینی در بخش آوازی کنسرت با یکدیگر هم صدا می شوند.

پژمان حدادی (تمبک، سازهای کوبه ای)، علی بوستان (سه تار، شورانگیز)، سیامک جهانگیری (نی)، سینا جهان آبادی (کمانچه) و بهنام سامانی (دف و سازهای کوبه ای) در این کنسرت هنرنمایی خواهند کرد.

منبع: ایرنا

...

 

"شهناز" که نه، شه ساز بود.

پیام تسلیت استاد علیزاده برای درگذشت استاد شهناز

راز و رمز دلهایمان، "شهناز" که نه، شه ساز بود.
هیچ کلامی گویای نام و نغمه های جاودانه‌اش نیست.
با سکوت بر لبهایمان،
او در فغان و او در غوغاست.
"شهناز" ماند. 

جلد پنجم «10 قطعه برای تار» حسین علیزاده در راه است


استاد علیزاده به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، گفت: پس از گذشت سال‌ها از چاپ چهار جلد نخست این کتاب که از سوی انتشارات ماهور در سال 1375 به چاپ رسیده‌اند، در روزهای آینده 10 قطعه دیگر در دستگاه‌های مختلف موسیقی ایرانی در جلد پنجم «10 قطعه برای تار» به بازار خواهد آمد. 

وی به آلبوم جدیدش با عنوان «در چشم باد» نیز اشاره کرد و گفت: این اثر موسیقی فیلم است و به تازگی از سوی انتشارات «نقطه تعریف» وارد بازار شده است. 

«آموزش سه‌تار، دوره مقدماتی»، «آموزش تار و سه‌تار، دوره متوسطه»، « ردیف مقدماتی تار و سه‌تار، کتاب سوم هنرستان» و «بوسه‌های باران» به همراه چهار جلد از «10 قطعه برای تار» از  آثار مکتوب حسین علیزاده است. 

حسین علیزاده (یکم شهریور ۱۳۳۰، تهران) آهنگساز، ردیف‌دان، پژوهشگر و نوازنده تار و سه‌تار است. وی سازنده موسیقی فیلم‌هایی چون دلشدگان، گبه، زمانی برای مستی اسب‌ها و آواز گنجشک‌هاست. علیزاده، دبیر و سخنگوی شورای عالی خانه موسیقی ایران، رکورد دار دریافت سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن از جشنواره فیلم فجر برای چهار فیلم گبه، زشت و زیبا، آواز گنجشک‌ها، ملکه است.
منبع:کتاب ایران(www.ibna.ir)

حسین علیزاده: وقتی نمایش «تار» در تلویزیون ممنوع است، معلوم است یونسکو آن را به نام آذربایجان می‌کن


حسین علیزاده درباره ثبت «تار» ایرانی به نام آذربایجان گفت: وقتی یونسکو تار آذری را به نام کشور آذربایجان ثبت می‌کند ابتدا از اهمیت این ساز در آن جامعه مطمئن شده است. فکر کنید ما ساز تار را ببریم یونسکو و بگوییم نشان دادن تصویر این شی کراهت دارد. خودتان را بگذارید جای کارشناس‌های یونسکو؛ وقتی می‌بینند وضعیت یک ساز در ایران این‌گونه است و در یک کشور دیگر از نهایت احترام برخور‌دار است، حق را به کدام کشور می‌دهید.



به گزارش نامه، حسین علیزاده در این‌ سال‌ها سکوت پیشه نکرده است. سخن می‌گوید و انتقاد می‌کند. علیزاده در گفت‌وگوی مفصل با «بهار» از موسیقی فیلم، ارکستر ملی و فعالیت‌هایش گفته است. آنچه در ادامه می‌خوانید اهم صحبت‌های علیزاده است:

  • موسیقی فیلم برای کامل کردن یک اثر سینمایی خلق می‌شود. وقتی تاریخ موسیقی فیلم را نگاه می‌کنیم، موسیقی فیلم‌های قدیمی‌تر به موسیقی کلاسیک نزدیک است و صدای ارکسترهای بزرگ را می‌شنویم. هرچه جلوتر می‌رویم با صداها و رنگ‌های صوتی روبه‌رو می‌شویم که با تصاویر فیلم ترکیب می‌شوند و ترکیب‌بندی از صدا و تصویر شکل می‌گیرد. من این را در کارهای خودم هم می‌بینم که فیلم‌ها مشخص می‌کنند که موسیقی‌ها چگونه باشند. هر چقدر فیلم‌ها داستان‌گو‌تر باشند موسیقی‌ها هم ملودیک‌تر می‌شود و معمولا به طور مستقل هم می‌توان آن‌ها را شنید. اما هرچه جلوتر می‌رویم با سینمایی روبه‌رو می‌شویم که هدف آن فقط داستان‌پردازی و قصه‌گویی نیست. شاید موضوع‌های ذهنی‌تری دارد و در نتیجه موسیقی خاص خود را هم طلب می‌کند. اگر بعضی از موسیقی فیلم‌های من به صورت سی‌دی منتشر می‌شود در واقع کارهایی را انتخاب می‌کنم که برای مستقل شنیده شدن مناسب باشند. در ساخت موسیقی فیلم هرچه جلوتر رفتم توجهم به فیلم بیشتر شد تا موسیقی واقعا در خدمت فیلم باشد. البته موضوع فیلم‌ها عامل مهمی است اما هرچه جلوتر می‌روم موسیقی فیلم‌هایم شکل آبستره‌تری پیدا می‌کنند. 
  • «آوای مهر» برای فیلم «زندگی و دیگر هیچ» عباس کیارستمی ساخته شد. ابتدا روی فیلم هم گذاشته شد اما در ادامه دچار یک لجاجت دوطرفه شدیم. بعدها خودمان هم پوزخندی به این ماجرا زدیم. آن زمان خیلی تاکید داشتم که مستقل کار کنم و با ارگانی وارد قرارداد نشوم. بعد از این‌که کار ساخت موسیقی به پایان رسید و روی فیلم گذاشته شد، از کانون پرورش فکری به عنوان تهیه‌کننده فیلم برای بستن قرارداد تماس گرفتند. گفتم من با کسی به غیرکارگردان فیلم قراردادی ندارم. قراردادی هم بین خودمان وجود نداشت. وقتی هم خودشان پیشنهاد این کار را دادند گفتم مهم این است کار را انجام بدهیم درباره باقی موارد بعدا صحبت می‌کنیم. وقتی کار تمام شد هر دو از کار رضایت داشتیم. می‌توانم بگویم اولین تجربه‌ای بود که در سینمای ایران با سازهای ایرانی موسیقی تصویری ساخته می‌شد. برای من تجربه خیلی موفقی بود. اما وقتی پای یک ارگان وسط آمد گفتم اگر خود ایشان می‌خواهند تماس بگیرند تا قرارداد ببندیم. در طول ضبط موسیقی هر روز همدیگر را می‌دیدیم و خیلی صمیمی بودیم. من بعدها یاد گرفتم که نوعی از بی‌عاطفگی در سینما اصلا عجیب نیست. وقتی کار تمام می‌شود انگار همه دوستی‌ها و صمیمیت‌ها تمام می‌شود. کیارستمی تماسی نگرفت، دوباره از کانون تماس گرفتند که ایشان گفته‌اند کانون قرارداد را می‌بندد که من هم گفتم نه، بگویید موسیقی را از روی فیلم‌ بردارند. کیارستمی هم موسیقی را از روی فیلم برداشت. الان که فکر می‌کنم به نظرم مضحک می‌آید. آن زمان گفته می‌شد که موسیقی ایرانی امکان زیادی برای همراهی با تصویر ندارد. نتیجه کار هم راضی‌کننده به نظر می‌آمد اما وقتی کیارستمی تماسی نگرفت به من برخورد و گفتم صرف نظر کنید. او هم که از من لجبازتر، پس صرف نظر کردند.
  • از همان اولی که در کنار ارکستر ملی قرار گرفتم در همان نشست مطبوعاتی اول گفتم تا زمانی که از اصول ما یعنی شورایی که در کنار ارکستر قرار گرفته دور نشویم این مسئولیت را قبول می‌کنیم. این کار برای ما انگیزه معنوی داشت، انگیزه مادی در میان نبود. برای ما فرصتی بود که کار ارکستر را با انگیزه‌های هنری جلو ببریم. در این سال‌ها مشابه این اتفاق‌ها کم نیفتاده است. اما ایران فقط مملکت مسئولان نیست. سرزمین ما هم هست، پس ضعف و قدرت آن متوجه همه ما می‌شود. به همین خاطر اگر فکر کنم می‌توانم در جایی حضور موثری داشته باشم و از سوی دیگر این حضور باعث نمی‌شود که از اصول خود عدول کنم، در آن‌جا حضور خواهم داشت. اعتقاد دارم در همان دوره کوتاهی که کار کردیم استعداد‌های زیادی کشف شد. تعداد زیادی از جوان‌ها در کنار ارکستر قرار گرفتند. جوانانی را دیدیم که فرمان‌بر نبودند و استقلال فکری داشتند. جوانانی که در ارکستر بودند، هموطنانی بودند که به هنرشان پایبند بودند و می‌خواستند کار ارکستر ملی سرزمینشان را پیش ببرند. این جوانان نشان دادند که اگر کاری به آن‌ها سپرده شود از پس انجام آن برمی‌آیند. نقصانی اگر به وجود می‌آید یا به مشکلات اقتصادی برمی‌گردد یا به ضعف‌های مدیریتی. ما باید قبول کنیم نسل جوان ما می‌تواند بهتر از ما فکر کند و از ما پیشرو‌تر باشد. نمی‌شود از این نسل توقع فرمانبرداری داشت. این نسل با هر فکری همراه نخواهد شد. این‌که مدیران حوزه موسیقی بخواهند فقط برای خوشایند مدیران بالاتر یا برای تبلیغات کار کنند به مذاق این نسل جوان خوش نمی‌آید. اگر شعارِ حمایت از نسل جوان را می‌دهیم باید قبول کنیم که این جوانان می‌توانند ایده‌های بهتری از ما داشته باشند و بهتر از ما فکر کنند.
  • اثری که ساخته می‌شود باید شنیدنی باشد. تا حالا این همه اثر مناسبتی سفارش داده شده، این‌ها کجا شنیده می‌شود؟ یکی، دو بار جلو مسئولان اجرا می‌شود یا در افتتاح فلان مراسم و سمینار. معمولا قطعات‌ گران و پرخرجی هستند اما نه شنیدنی‌اند و نه ماندنی. این مهم نیست که آهنگساز مثلا از شهرداری سفارش قبول کرده است مهم این است که این قطعه از حداقل کیفیت برخوردار باشد. فقط به قصد رسیدن به یک قرارداد و یک کار اقتصادی نوشته نشده باشد. حداقل این‌که وقتی اجرا شد یاد مردم بماند که این کار برای فلان روز ساخته شده. اما در حال حاضر هیچ ‌انگیزه هنری پشت این آثار سفارشی نیست. اگر سفارش‌دهنده از چیزی که سفارش می‌دهد کمی سر دربیاورد، می‌تواند کار خوب تحویل بگیرد.
  • مردم چگونه می‌توانند با موسیقی باکیفیت روبه‌رو شوند. در این شرایط اقتصادی کنسرت، عموم مردم از پس هزینه‌های کنسرت رفتن برنمی‌آیند. از طرفی رادیو و تلویزیون را هم که باز می‌کنید مرتب از همین موسیقی‌های بی‌کیفیت پخش می‌شود. بحث بر سر موافقت یا مخالفت با موسیقی پاپ یا هر نوع موسیقی دیگری نیست. مردم گاهی نیاز به موسیقی‌هایی دارند که برای شنیدنش نیاز به فکر و تمرکز نداشته باشند و بتوانند موقع کار، رانندگی و غذا خوردن آن را مصرف کنند. البته موسیقی پاپ فقط به همین خلاصه نمی‌شود. موسیقی پاپ در ایران بد فهمیده شده است. این موسیقی در غرب منشاء بسیاری از حرکت‌های اجتماعی، سیاسی و اعتراضی بوده است. در موسیقی‌های رسمی نمی‌توان به زبانی اعتراض و انتقاد کرد که همه برای اکثریت مردم قابل درک باشد. موسیقی شوستاکویچ در زمان خود یک موسیقی اعتراضی است اما این اعتراض را فقط عده‌ای خاص درک می‌کنند. صدا و پیامی را که به دنبال مخاطب اکثریتی است فقط با موسیقی مردمی می‌توان منتقل کرد. در خود انقلاب ایران هم این نوع موسیقی‌ها را دیدیم که موسیقی‌های ساده‌ای به وجود می‌آید که مردم خیلی ساده می‌توانستند یک‌روزه آن را حفظ و زمزمه کنند. موسیقی پاپ یکی از مهم‌ترین رشته‌های موسیقی است. الان در بسیاری از دانشگاه‌های دنیا موسیقی پاپ به یک رشته دانشگاهی تبدیل شده است. رفتن به دنبال موسیقی پاپ اصلا به این معنی نیست که هنرمندی خیال پول‌دار شدن داشته به همین خاطر این رشته را انتخاب کرده است. در این نوع موسیقی هم ما با آثار هنری جدی و بزرگی روبه‌رو شده‌ایم. اتفاقا من اعتقاد دارم ما در ایران موسیقی پاپ خوب هم می‌شنویم. بعضی با استفاده از اشعار کلاسیک دچار عرفان‌زدگی شده‌اند اما از این‌ها که بگذریم در بخش ترانه‌سرایی هم آثار خوبی می‌شنویم. اما این‌که گوش‌های مردم دچار بدسلیقگی شود، می‌تواند دلایل زیادی داشته باشد. فرض کنید شرایط به گونه‌ای باشد که کسی کتاب نخواند یا کتاب در اختیار کسی نباشد. کم‌کم مردم می‌افتند به جدول حل کردن و جوک خواندن، بالاخره باید یک چیزی مصرف کنند. الان وقتی یک سی‌دی منشر می‌شود مگر به نسبت جمعیت چقدر مورد استقبال قرار می‌گیرد؟ چند‌درصد مردم ایران به تماشای کنسرت‌ها می‌روند؟ اکثریت سی‌دی نمی‌خرند و کنسرت نمی‌روند. از سوی دیگر رادیو و تلویزیون هم برای رشد سلیقه شنیداری مردم هیچ فکر و برنامه‌ای ندارد. هیچ‌کس از لحظه تولد در موسیقی صاحب سلیقه نیست. سلیقه تربیت می‌شود حالا مستقیم یا غیرمستقیم. از سوی دیگر موسیقی هم مثل خیلی از رشته‌های هنری دیگر وسیله امرار معاش شده است. این را به عنوان انتقاد از هنرمندان نمی‌گویم. می‌بینم که هنرمندان چگونه در مضیقه هستند. باید بتوانند با رشته‌ای که از قانون از آن حمایت نمی‌کند و جایگاهی ندارد زندگی خود را اداره کنند. این روزها به‌خصوص در نسل جوان آدم‌هایی را می‌بینیم به دنبال این هستند تا خیلی زود شهرتی به دست بیاورند یا کارشان را با تبلیغات به کرسی بنشانند تا فروشی داشته باشند. یعنی همه چیز شده بخش مادی کار. به نظر من اتفاقا رادیو و تلویزیون در ترویج این نگاه مادی کمک بسیاری کرده است.
  • تار برای آذربایجانی‌ها حتی چیزی فراتر از یک مسئله ملی است. روی اسکناس‌هایشان عکس سازها و آهنگسازهایشان آمده است. ما تار را با شکل‌های مختلف ولی با یک ریشه واحد در چند کشور می‌بینیم، مثل تار ایرانی، تار آذری، تار تاجیکی. یونسکو برای ثبت هر پدیده‌ای ابتدا به اعتبار آن پدیده نزد آن ملت نگاه می‌کند. وقتی یونسکو تار آذری را به نام کشور آذربایجان ثبت می‌کند ابتدا از اهمیت این ساز در آن جامعه مطمئن شده است. موسیقی نزد ملت ما هم بسیار اهمیت دارد ولی یک غیرایرانی چگونه می‌تواند متوجه این اهمیت شود. فکر کنید ما ساز تار را ببریم یونسکو و بگوییم نشان دادن تصویر این شی کراهت دارد. خودتان را بگذارید جای کارشناس‌های یونسکو؛ وقتی می‌بینند وضعیت یک ساز در ایران این‌گونه است و در یک کشور دیگر از نهایت احترام برخور‌دار است، حق را به کدام کشور می‌دهید. درحالی‌که ساز نزد ایرانیان قداست داشته است. هنوز بسیاری از تنبورنوازان قبل از ساز زدن وضو می‌گیرند. در کشور ما هیچ‌گاه درباره این مسائل بحث و صحبت نشد و درنهایت سوال‌ها بی‌جواب ماندند. من وقتی خبر ثبت تار آذری را شنیدم، گفتم دستشان درد نکند. ما کاری را که نمی‌توانیم و نکرده‌ایم از دیگران ایراد می‌گیریم که شما چرا این کار را کرده‌اید. آن‌ها کمانچه آذری هم دارند که می‌توانند ثبتش کنند. یا ساز عاشیق‌ها را دارند که اتفاقا ما هم داریم ولی ما بودیم که خواندن عاشیق‌ها را در قهوه‌خانه‌ها ممنوع کردیم. پس کارشناس یونسکو حق دارد بگوید در قهوه‌خانه‌های ایران مردم چای می‌خورند و قلیان می‌کشند اما در قهوه‌خانه‌های آذربایجان مردم با ساز عاشیق‌ها پای داستان‌های ملی‌شان می‌نشینند. شما اگر کارشناس باشید این ساز را میراث ملی کدام کشور می‌دانید. چندی پیش برای یکی از برنامه‌های تلویزیونی از من دعوت کردند. گفتم تا زمانی که تلویزیون ساز را نشان ندهد تلویزیون نمی‌آیم. اصرار کردند گفتم می‌دانید چیست؟ من اصلا عادت دارم موقع حرف زدن ساز در دست داشته باشم.
  • در حوزه آهنگسازی من استادان بزرگی داشتم، آقای دهلوی، آقای پورتراب، آقای پژمان، آقای فرهت. آقای فخرالدینی از دوران هنرستان یکی از استادان من بوده‌اند. بعد از انقلاب که علاقه‌مند شدم برای ساز‌های غیرایرانی هم موسیقی بنویسم، تجربه هایم را به بعضی از استادان نشان می‌دادم. نه فقط آقای فخرالدینی بلکه به آقای پژمان و شاهین فرهت هم کارهایم را در آن زمان نشان می‌دادم. آقای فرهت در دوران هنرستان استاد تاریخ موسیقی ما بود. همچنین در دوران دانشگاه هم من و آقای لطفی پیش ایشان در کلاس‌های خصوصی هارمونی کار می‌کردیم. آقای فخرالدینی علاوه بر این‌که استاد من محسوب می‌شدند، رابطه دوستی نیز با ایشان داشتم. پیش می‌آمد که گاهی آقای فخرالدینی موسیقی‌هایی که برای فیلم نوشته بودند، می‌گذاشتند، گوش می‌کردیم و درباره آن حرف می‌زدیم. من زمانی که نی نوا را نوشتم پارتی تورها را پیش ایشان بردم و ایشان هم تشویقم کردند. گاهی می‌شنوم که می‌گویند«نی نوا» را آقای فخرالدینی نوشته‌اند در حالی که ایشان قطعه‌هایی بزرگ‌تر از نی نوا نوشته‌اند. ضمن این‌که نیازی هم به این کار در کارنامه خود ندارند. این صحبت‌های آدم‌های ناراحت و شاگردان بی‌بضاعت است. بعضی‌ها دوست دارند وقتی یک کار با موفقیت روبه‌رو شد به هر شکلی خود را به آن کار بچسبانند. آقای فخرالدینی بزرگ ما بوده و هستند. همین الان هم اگر چیزی بنویسم و ایشان وقت داشته باشند حتما کار را به ایشان نشان می‌دهم. هنوز هم از یاد گرفتن نمی‌ترسم. هنگام نوشتن نی نوا با ایشان رفت و آمد داشتم؛ به خانه‌شان می‌رفتم. موقع نوشتن نی نوا شوق و ذوق داشتم و یکی دو جلسه در مورد کار صحبت کردیم. همین الان دوروبر من پُر از سی‌دی و نت و پارتی‌تور است که برای من فرستاده‌اند تا در موردشان نظر بدهم و این اصلا به معنی این نیست که من آهنگساز این کارها محسوب می‌شوم. به هر حال کارنامه هر آهنگسازی مشخص است. هستند کسانی که می‌توانند ایده‌های خاص یک آهنگساز را در کارنامه‌اش دنبال کنند.
  • همه دوستان و همکاران من یک مثنوی حرف و اعتراض دارند. به سادگی گفته می‌شود کنسرت‌های شهرستان‌ها با استقبال روبه‌رو شده است، در حالی که شرایط این اجراها به‌هزار زحمت و سختی فراهم می‌شود. در بعضی از شهرستان‌ها هم که اصلا نمی‌توان موسیقی اجرا کرد. اجرایی که به آن اشاره کردید مربوط به سال 53 است؛ نزدیک به 40 سال پیش. موسیقی ایرانی از آن سال‌ها تا امروز خیلی تغییر کرده است. سنت‌گراها می‌گویند بد شده است اما واقعا چیزی که نشان دادند خوب بود؟ من که خودم در آن ارکستر بودم آن موسیقی را دوست نداشتم. درست مثل سربازانی بودم که داشتیم فرمانی را اجرا می‌کردیم. وجودی از خود نداشتیم. تنها وسیله‌هایی بودیم برای اجرای آن قطعات، آن هم در بی‌روح‌ترین شکل ممکن. هم چهره‌هایمان بی‌روح است هم ساز زدنمان.
  • در کنسرتی که به همراه آقای حدادی در آمریکا داشتیم، وقتی می‌خواستیم روی صحنه برویم اول کسی که چهره‌اش را دیدم نامجو بود. از ایران او را می‌شناختم و چند باری او را در ایران دیده بودم. رسم است اگر دوستی یا هنرمندی در تالار حضور داشته باشد معمولا اعلام می‌کنند. در قسمت پایانی بدون قرار از ایشان دعوت کردم روی صحنه بیایند. اعتقاد داشتم نامجو هنرمند با استعدادی است، ابتکار دارد و از پس این کار برمی‌آید. گفتم من به عنوان موزیسین مخاطب کارهای نامجو نیستم. نه این‌که بخواهم فرار کنم اگر جایی موسیقی‌شان باشد حتما گوش می‌کنم اما در نهایت موسیقی مورد علاقه من نیست. به‌خصوص این اواخر که در صحبت‌هایش کمی در مورد نقشش در موسیقی ایران غلو می‌کند. این موسیقی نوین ایران که را می‌گوید درک نمی‌کنم. به‌هرحال کاری که نامجو می‌کند هم یک شاخه از موسیقی است. نیازی هم به این صحبت‌های قلمبه سلمبه ندارد که بگویند دارند موسیقی ایران را تغییر می‌دهند. گاهی گوینده‌ها یا مجری‌های برنامه‌ها که معمولا چیزی از موسیقی نمی‌دانند، عنوان‌ها و لقب‌های اشتباه به آدم می‌دهند. خود هنرمند باید این عنوان‌های اشتباه را اصلاح کند تا آدم در جایگاه‌اش دچار سوءتفاهم نشود. به نظرم یک مقدار هُلش می‌دهند به سمت صحبت کردن. گفتن این‌که الان در حال هوا کردن یک موشک عجیب و غریب است. ولی در آن لحظه حس خیلی خوبی از حضورش گرفته بودم به همین دلیل روی صحنه دعوتش کردم. به شوخی گفتم معمولا رسم بر این است که برای قطعه انتهای برنامه «مرغ سحر» را اجرا می‌کنند ما هم اینجا«ترکمن» را می‌زنیم.
  • تقریبا با شرایط اقتصادی امروز غیرممکن است که هنرمندی را به این‌جا دعوت کنید. احتمالا مردم باید بلیت 200 یا 300‌ هزارتومانی بخرند که منطقی نیست. مسائل سیاسی هم روی این مسئله بی‌تاثیر نیست. ایران همیشه در صدر اخبار سیاسی است. این هم مسائل خود را دارد. مشکلات گرفتن ویزا و مجوز در درازمدت آدم را خسته می‌کند. این تجربه‌های مشترک بیشتر برای هنرمندانی ممکن است که خارج از ایران زندگی می‌کنند؛ مثلا آقای کلهر در خارج از کشور با هنرمندان مختلف به اجرای برنامه می‌پردازند. گویا تصمیم داشتند با گروهی که در آمریکا دارند برای اجرای برنامه به ایران بیایند که مشکلاتِ گرفتن ویزا و هزینه‌ها باعث شد که این کار غیرممکن شود.
  • ساز مونسی است که همیشه حضور دارد. تا می‌گویم خب حالا چه کاری باید بکنم قبل از این‌که فکر کنم، می‌بینم ساز را برداشته‌ام حالا نه به قصد این‌که دستم را راه بندازم. در جوانی شاید 10 تا 12 ساعت ساز می‌زدم. آن هم نه این‌که ساعت بگذارم و خودم را مجبور به ساز زدن بکنم. معمولا جوری می‌شد که ساز را به زور از دستم می‌گرفتند. با«لطفی» زمانی که دانشجو بودیم خیلی با عشق و علاقه تمرین می‌کردیم. علاوه بر این‌که در مرکز حفظ و اشاعه تمرینات خودمان را داشتیم بعد می‌رفتیم خانه لطفی و آن‌جا باز ساعت‌ها ساز می‌زدیم. موقع خواب هم جای خود را می‌انداختیم کنار هم، سه تار را بغل می‌کردیم و در تاریکی در حال حرف زدن سه تار هم می‌زدیم. البته این دیگر تمرین نیست. در یک دوره‌هایی شما کلاس می‌روید، درس می‌گیرید، تمرین می‌کنید تا بتوانید درس پس بدهید. بعد از یک دوره‌ای شما نیاز ندارید خیلی تمرین کنید. با فکر، تمرکز و تعقل می‌توانید از ساعت‌های تمرین کمتر، نتیجه بیشتری بگیرید. ولی به طور معمول اگر کنسرت یا اجرایی داشته باشید آن‌قدر باید تمرین کنید تا چیزی را که مد نظر دارید به دست بیاید و بعد ساز را رها کنید. خیلی نمی‌توان برایش ساعت مشخص کرد. سن که بالاتر می‌رود آدم دیگر حوصله جوانی را ندارد؛ ضمن این‌که گاهی که مشغول آهنگسازی می‌شوم ساز اصلا مزاحمم می‌شود. گاهی پیش می‌آید که خیلی کم ساز می‌زنم، یک ساعت یا دو ساعت. ممکن است در سفر باشم و اصلا ساز نزنم و فقط با سه تار بازی کنم. اما وقتی اجرایی در پیش باشد قبل از روزهای اجرا روزی چهار یا پنج ساعت کار می‌کنم ولی در روزهای اجرا فقط قبل از روی صحنه رفتن دستم را گرم می‌کنم. به هنگام کار کردن با گروه هم تقریبا همین شیوه را دنبال می‌کنم. در روز‌های تمرین سخت‌گیری‌ها را می‌کنم اما از چند روز قبل گروه را آزاد می‌گذارم؛ چون احساس می‌کنم دیگر چیزی بیشتر از آنچه در روز‌های آخر تمرین به دست آمده به دست نخواهد آمد.

منبع:نامه(www.namehnews.ir)


در تجلیل از حکیم موسیقی پارسی که مردم تا دیشب نمی‌شناختندش

 شب گذشته، خبر درگذشت یکی از کارآمد‌ترین چهره‌های معاصر موسیقایی کشور در جهت‌دهی و ایجاد سکوی پرتاب برای بسیاری از اساتید برجسته موسیقی ایرانی منتشر شد؛ استادی که تا همین دیشب بسیاری از مردم نمی‌شناختندش و اینک در مقام تجلیل و یادآوری دستاورد‌هایش برای موسیقی اصیل ایرانی ـ که همواره بر حفظ ساختار اصیل و سنتی‌اش تأکید داشت ـ سخن به میان می‌‌آورند.

به گزارش «تابناک»، دکتر داریوش صفوت استاد پیشکسوت موسیقی کشورمان، چهارشنبه شب مصادف با ۲۶ فروردین‌ ماه در ‌۸۵ سالگی از دنیا رفت؛ اما آیا تا‌کنون نام این استاد موسیقی اصیل ایرانی را شنیده بودید و یا در امری بعید، حتی مختصری از سوابق و خدماتش به هنر موسیقی کشورمان، جزو نمایندگان شاخص موسیقی ایرانی در سطح جهان به شمار می‌رود ‌و این را که از معدود دریافت کنندگان نشان‌های بین‌المللی از جمله نشان فرهنگ و هنر شوالیه از دولت فرانسه است، ‌می‌دانید؟

استاد داریوش صفوت در کنار ابوالحسن خان صبا

متأسفانه پاسخ به این پرسش به ویژه برای آن دسته از مردم که غرق در دنیای موسیقی نیستند، منفی است و اگر اندکی درباره پرویز مشکاتیان و جلال ذوالفنون که در دوره‌ای شاگردان استاد صفوت بودند، بدانید، احتمالاً به‌‌ همان میزان اندک نیز درباره صفوت اطلاعاتی ندارید و این وضعیت، تلخی درگذشت این چهره موسیقیایی ایران زمین را بیشتر می‌سازد.

استاد داریوش صفوت متولد هفتم آذر ماه ۱۳۰۷ در شیراز متولد شد و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته‌ حقوق دانشگاه تهران به پایان رساند‌. صفوت که از استعداد بالایی در موسیقی سنتی و به خصوص در نواختن سه تار برخوردار بود و نخستین بار پردش ساز را به دستش داده بود، نزد استاد ابوالحسن صبا به تعلم پرداخت و این ارتباط را به مدت ده سال و تا پایان عمر صبا ادامه داد و به قول ابوالحسن مختاباد، سومین شاگرد صبا در کنار استاد حسن کسایی و استاد همایون خرم است که در یک سال اخیر جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

داریوش صفوت در حال نواختن سنتور احتمالاً در پاریس

او که علاوه بر سه تار نوازنده سنتور نیز بود، اما یک ویژگی متفاوت داشت و آن هم فراگیری سه تار و سنتور از استاد صبا است، حال آنکه بیشتر شاگردان صبا از او ویولن فراگرفته بودند و حتی نقل قولی از صبا درباره صفوت بیان شده که از او به عنوان یکی از دقیق‌‌ترین و بهترین شاگردان خود یاد کرده است.

با این حال، جنبه علمی شخصیت و سبقه هنری استاد صفوت به مراتب پراهمیت‌تر از توانمندی‌اش در نواختن است و خدماتی که این موسیقیدان، ردیف‌دان و نوازنده برای موسیقی ایران زمین انجام داد، حقیقتاً بی‌نظیر است. صفوت دو بار (یک بار در اواخر سال ۱۳۳۹ و بار دیگر در سال ۱۳۴۲) برای تدریس در مرکز مطالعات موسیقی شرقی در انستیتو موسیقی‌شناسی سوربن به فرانسه و تحصیل حقوق بین‌الملل در دانشکده حقوق دانشگاه پاریس راهی فرانسه شد.

داریوش صفوت و شاگردانش پرویز مشکاتیان، جلال ذوالفنون و حسین علیزاده

صفوت سپس با بازگشت به ایران از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ به ردیف‌شناسی موسیقی سنتی ایران و تکمیل سه‌ تار در محضر حاج آقا محمد ایرانی مجرد اشتغال ورزید و در ایران اقدام به تاسیس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران تحت نظر سازمان رادیو تلویزیون وقت در سال ۱۳۴۷ کرد و تا سال ۱۳۵۹ مدیریت آن را بر عهده داشت و پس از آن نیز در محافل آکادمیک از جمله دانشگاه تهران به آموزش موسیقی سنتی در بسترهای متفاوت نظری و عملی پرداخت و از سال ۱۳۷۶ نیز رسماً بازنشسته شد.

رویکرد این استاد با تأکید بر حفظ و عدم تغییر ساختارهای موسیقی سنتی ایران، به سمت علمی‌تر ساختن و قراردادن ساختار موسیقی ایران در ساختاری علمی بود و در عین حال او به رشد جایگاه علمی بسیاری از چهره‌های شاخص موسیقی معاصر کمک شایانی کرد و این عبارت که ایشان مشق عشق را از او فراگرفتند، کاملاً با سوابق این یادگار صبا تطابق دارد.

مشکاتیان، حسین علیزاده و داو‌د گنجه‌ای بیشتر برای عموم آشنا باشند و حتی از خود صفوت نیز بیشتر شناخته شده‌اند! با درگذشت او، شاگرد مستقیم صبا تقریباً نایاب شدند و می‌توان گفت یک نسل موثر در جهت‌دهی به آنچه امروز به عنوان موسیقی سنتی ایران شناخته می‌شود، این عالم خاکی را ترک کرده است.

پرویز مشکاتیان درباره استاد صفوت گفته است: «من به عنوان کسی که سال‌ها در محضر استاد داریوش صفوت به تلمذ نشسته‌ام، بی‌هیچ گمانی بر آنم که ایشان از برگزیدگان خداوند هستند. از شهر جانانند و از تبار راستینان این سرزمین، بی‌هیچ اغراقی... او همیشه صحبت از جایگاه معنوی هنرمند، اخلاق هنرمند و واصل شدن به مبدأ و مأخر و مرکز زیبایی‌ها، به طریق اولی چشم‌پوشی از مادیات و ملموسات دنیا می‌کرد».

جلال ذوالفنون نیز درباره استادش تأکید داشته است: «دکتر صفوت شخصیتی است مرکب از دانش و هنر و اخلاق، همراه با قلبی آکنده از عشق و ایمان به موسیقی ایرانی که مدام در طپش است» و البته ده‌ها اظهارنظر مشابه از او از سوی اساتید و شاگردان فتوت درباره توانمندی حکیم موسیقی پارسی ذکر شده است.

پیکر زنده‌یاد صفوت ساعت ۹ صبح روز سی‌ام فروردین در قبرستان بی‌بی سکینه شهر کرج به خاک سپرده می‌شود. مراسم یادبود این هنرمند نیز شنبه ۳۱ فروردین از ساعت ۱۶ تا ۱۷:‌۳۰ در مسجد جامع شهرک غرب برگزار خواهد شد. «تابناک» به مناسب درگذشت این استاد برجسته، دو قطعه از اجرای قدیمی و معاصرش را با ساز سه تار تقدیمتان می‌کند.

www.tabnak.ir/files/fa/news/1392/1/28/247223_497.flv

مراسم یادبود (استاد)داریوش صفوت برگزار شد

مجلس یادبود مرحوم داریوش صفوت، ‌مدرس موسیقی، عصر دیروز (31 فروردین) در مسجد جامع شهرک غرب برگزار شد.  

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در این مراسم چند تن از استادان، دوستداران و اهالی موسیقی به همراه خانواده مرحوم صفوت حضور داشتند. 

این مراسم با سخنرانی حسن نوری، از دوستان زنده‌یاد صفوت آغاز شد و در ادامه هادی نعیمی، عضو فرهنگستان علوم سخنرانی کرد و امیر هوشنگ اردلان نیز دیگر سخنران این مراسم بود. 

حسین علیزاده، شهرام ناظری، حسام‌الدین سراج، محمد سریر، داریوش طلایی، داریوش پیرنیاکان از  موسیقیدانان حاضر در این مراسم بودند. 

داریوش صفوت در سال 1307 در شیراز به دنیا آمد. صفوت در موسیقی سنتی ایرانی از شاگران حبیب سماعی و ابوالحسن خان صبا بود. او همچنین یکی از بنیانگذاران مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در سال ۱۳۴۷ به شمار می‌رود. 

وی از سال ۱۳۳۸ به تدریس در زمینه‌های نوازندگی سنتور و سه‌تار، ردیف موسیقی ایرانی، آکوستیک موسیقی، تاریخ موسیقی ایران، شناخت موسیقی، آشنایی با موسیقی شرقی، فلسفه موسیقی ایرانی، تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی، موسیقی و اسلام و بررسی رسالات کهن موسیقی ایران در هنرستان‌ها و دانشکده‌های موسیقی مشغول شد.

از کتاب‌های منتشر شده صفوت می‌توان به «پژوهشی كوتاه درباره استادان موسیقی ایران و الحان موسیقی ایرانی»، «هشت گفتار درباره‌ی فلسفه موسیقی» و تصحیح کتاب «رساله در موسیقی»، تألیف و به خط علیبن محمد معمار، مشهور به بنایی، با همكاری تقی بینش اشاره کرد. 

از این مدرس برجسته موسیقی چند كتاب نیز در فرانسه و آمریکا منتشر شده است که از میان آن‌ها می‌توان به «Les Traditions Musicales» با همكاری نِلی كارُن و «كتاب دوزبانه جنبه های عرفانی موسیقی اصیل ایرانی» اشاره کرد. 


منبع:خبرگزاری کتاب ایران (ww.ibna.ir/fa)

دولت‎ها نگاه جامعی به هنر موسیقی نداشتند/ در عرصه موسیقی جوانیم

 

به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، حسین علیزاده امشب در نشست خبری با خبرنگاران استان گلستان اظهار داشت: چیزی نزدیک به 50 سال در زمینه موسیقی فعالیت دارم و سفرهای متعددی به شهرهای مختلف ایران داشته‎ام و معتقدم اگر امکانات وجود داشته باشد، می‎توان ایده‎های جالبی را پیاده کرد.

وی با بیان اینکه بخش موسیقی نیاز به کمک‎های دولتی ندارد، ادامه داد: در زمینه موسیقی یاد گرفتیم، خودمان انتظارات خودمان را برآورده کنیم، اما با این حال، هنرجویان و مردم نقش بسزایی در حفظ موسیقی دارند.

در موسیقی خالق باشیم/ ابزار ایده‎ها و خواسته‎های انسان عوض شده است

علیزاده با اشاره به اینکه زیبایی‎های زیادی در سراسر ایران وجود دارد، خاطرنشان کرد: باید در موسیقی خالق باشیم و انگیزه و طراوت را در خود افزایش و تقویت کنیم تا راکد نباشیم، چراکه موسیقی زنده است و طراوت روحی به هنرمند می‎بخشد.

این فعال موسیقی تصریح کرد: روابط در موسیقی حالت فئودالی دارد که خیلی سعی کرده‎ام این روند را بشکنم، در حال حاضر شرایط اجتماعی متفاوت است و نسل امروز از تمام اطلاعات هنری و غیرهنری دنیا به وسیله ارتباطات و اینترنت باخبر است.

وی با بیان اینکه جامعه جهانی نیازهای مشتعلی داشته که علاوه بر جنبه‎های مثبت، اثرات منفی نیز دارد، عنوان کرد: ابزار ایده‎ها و خواسته‎های انسان تغییر یافته و ما در بخش فرهنگی و آداب و سنن خود خیلی پافشاری می‎کنیم که نباید نگران باشیم.

دولت‎ها نگاه جامعی به هنر موسیقی نداشتند/ در عرصه موسیقی جوانیم

آهنگساز و نوازنده تار و سه‎تار یادآور شد: نسل جوان باید با پشتوانه فرهنگی و تاریخی خود آشنا باشد و اگر این مهم را بیاموزد، بسیار خوب است.

علیزاده با ابراز نارضایتی از اینکه دولت‎های مختلف نگاه جامعی به هنر موسیقی نداشته‎اند، متذکر شد: موسیقی همیشه وضعیت نامشخصی داشته است و هیچ برنامه درازمدتی در بخش دولتی و خصوصی در این زمینه نمی‎توان دید.

وی اذعان داشت: ما هنوز در عرصه موسیقی جوان هستیم و در هر دوره و دولتی باید ثابت کنیم که در موسیقی بهترین هستیم، هر چیزی که گفته می‎شود، برداشت سیاسی از آن صورت می‎گیرد و متأسفانه هیچکدام از دولت‎ها این جسارت را نداشتند که اعلام کنند در زمینه‎های زیادی در موسیقی دچار اشتباه شدند.

برای منتخبان موسیقی محدودیتی نگذاشتیم/ فقط عشق و علاقه مهم است!

این فعال موسیقی با اشاره به اینکه برنامه‎ریزی درازمدت در موسیقی وجود ندارد، گفت: علاقمندان به موسیقی باید خودشان قدم بردارند و امیدوارم در هر دولتی اشخاصی وجود داشته باشند که از تخصص صاحب‌نظران استفاده کنند و مسئله را همیشه دموکراتیک نبینند، چراکه این مسئله، سایه سنگینی بر روی موسیقی انداخته است.

علیزاده با بیان اینکه ایران استعدادهای بی‌شماری در زمینه موسیقی دارد، ابراز داشت: با وجود مشکلات فراوانی که بر سر راه موسیقی وجود دارد، اما این استعدادها در هر شرایطی کار کردند.

وی گفت: برای منتخبان عرصه موسیقی محدودیتی نگذاشتیم که افراد حتماً باید کارت بسیج داشته باشند و یا سوءپیشینه نداشته باشند، فقط برای ما عشق و علاقه مهم است.

آهنگساز و نوازنده تار و سه‎تار در خصوص جایگاه موسیقی در شهر گرگان اظهار داشت: هر چیزی که شروع خوبی داشته باشد، آینده خوبی نیز دارد که شهرستان گرگان در برگزاری کلاس‎های موسیقی نقش خوبی ایفا کرده است.

منبع: فارس

قصه‌های صمد با موسیقی حسین علیزاده

به گزارش هنرآنلاین، 22 قصه صمد بهرنگی چون "اولدوز و کلاغ‌ها، اولدوز و عروسک سخنگو، حسن کچل، یک هلو هزار هلو، ماهی سیاه کوچولو و …" به همت بعضی بازیگران تئاتر خوانده شده و حسین علیزاده، آهنگساز این مجموعه است؛ مجموعه‌ای که از سوی موسسه فرهنگی- هنری خورشید آوا منتشر می‌شود.

بابک چمن‌آرا، مدیر موسسه خورشیدآوا در گفت‌وگو با هنرآنلاین از انتشار مجموعه قصه‌های صمد بهرنگی همزمان با سالمرگ او (نهم شهریور ماه) خبر داد و افزود: قصه‌های صمد با صدای پیام دهکردی، مهدی پاکدل، الهام پاوه نژاد و فاطمه نقوی ضبط شده است؛ در حال حاضر استاد حسین علیزاده مشغول ساخت موسیقی برای این قصه‌هاست.

مدیر مرکز موسیقی بتهوون با اشاره به علت تاخیر در انتشار این مجموعه گفت: قرار بود قصه‌های صمد، امسال تابستان منتشر شود که انتشار آن به خاطر کنسرت‌های خارج از کشور استاد علیزاده و تور کنسرت‌هاشان در شهرهای مختلف ایران به تعویق افتاد اما شهریور امسال این مجموعه منتشر می‌شود.

حسین علیزاده، آهنگساز، پیش از این در پاسخ به این‌که موسیقی ایرانی تا چه اندازه قابلیت تصویر کردن و همراهی با قصه ها را دارد، بیان می‌کند:شاید موسیقی ایرانی به شکل اکادمیک خود، نتواند با قصه‌ها و متن‌های نمایشی همراه شود اما این نوع موسیقی قابلیت تبدیل شدن دارد. من برای آن که بتوانم قصه‌های صمد را بر بال موسیقی سوار کنم کافی است از قالب خود بیرون بیایم و با حس و حال صمد یکی شوم؛ حسی که این بار نه به وسیله واژه که از طریق نت به مخاطب منتقل می‌شود.

موسیقی این مجموعه، آن‌گونه که حسین علیزاده می‌گوید بر ساده پردازی استوار است به این معنی که نه قرار است قصه ها به صورت اپرا اجرا شود و نه نمایش رادیویی. از سوی دیگر امکانات کمّی برای تولید این‌گونه آثار به قدری کم است که به ناچار از حداقل امکانات حداکثر استفاده را کنیم بنابراین تنها به رنگ آمیزی داستان‌های صمد پرداخته و برای این کار از سازهای ایرانی استفاده می‌کنم.

مجموعه قصه‌های صمدبهرنگی با آهنگسازی حسین علیزاده را موسسه خورشیدآوا به مدیریت بابک چمن‌آرا منتشر می‌کند.

منبع:/www.inn.ir/

کلاس‌های آموزشی مکتب حسین علیزاده در گرگان برگزار شد

دور دوم فعالیت مکتب حسین علیزاده استاد مطرح و بنام موسیقی ایران با برگزاری کلاس‌های این مکتب در شهر گرگان آغاز شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، طی برگزاری این کلاس‌ها در شهر گرگان که از 9اسفند ماه آغاز و 11 اسفند ماه خاتمه یافت، اکثریت هنرجویان شرکت کننده ابتدا با حضور در کلاس آقایان محمدی و ذوالنوری، با مفاهیم پایه نوازندگی و اصول تکنیکی نواختن تار و سه تار آشنا شده و سپس کل هنرجویان با گروه بندی‌های خاص از پیش تعیین شده و در فضایی بسیار صمیمی با اجرای قطعاتی به ارائه توانایی خود پرداخته و از راهنمایی‌های جامع و نکات ارزنده حسین علیزاده بهره‌مند شدند.

همچنین، علیزاده از برخی قطعات کتاب در دست انتشار «ده قطعه برای تار-جلد ۵» برای آموزشهای این دوره استفاده کردند.

تمامی هنرجویان و علاقه‌مندان به موسیقی در هر سطحی که باشند می‌توانند در کلاسهای مکتب حسین علیزاده شرکت نمایند و هیچ محدودیتی جهت حضور در این کلاس‌ها وجود ندارد.

منبع:ایسنا

حسین علیزاده «در چشم باد» را منتشر می‌کند

آلبومی شامل موسیقی متن سریال «در چشم باد» با 23 قطعه به آهنگسازی حسین علیزاده اواخر این هفته منتشر می‌شود.

به گزارش بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، حسین علیزاده موسیقی متن سریال «در چشم باد» را با بهره‌گیری از موسیقی دوره‌های مختلف تاریخی سریال، ضبط دوباره کرده و توانسته فضایی قابل درک برای مخاطب فراهم آورد و علاوه بر بهره‌گیری از المان‌ها و نمادهای جغرافیایی و تاریخی با توجه به تسلط بر ردیف دستگاهی از فضا و حجم موسیقی ایرانی برای بیان احساسات و کشمکش‌های داستانی بهره گرفته است.

در این اثر حسین علیزاده(تار،سه‌تار،شورانگیز)، بردیا کیارس(ویلن) رضا عسگرزاده(بالابان،فلوت، کوبه‌ای)، نیما علیزاده(رباب)، صبا علیزاده(کمانچه)، راحله برزگری و پوریا اخواص(همخوان) به همراهی ارکستر در این اثر هنرنمایی کرده‌اند و ضبط، میکس و مسترینگ این اثر بر عهده رضا عسگرزاده بوده است.

سریال تاریخی «در چشم باد» به کارگردانی مسعود جعفری‌جوزانی، به بیان داستان تاریخی، سیاسی و اجتماعی سه دوره از تاریخ در سال‌های ۱۳۰۰، ۱۳۲۰ و ۱۳۶۰ و فرهنگ عامه مردم به خصوص تهران آن روزگار پرداخته بود.

آلبوم موسیقی متن سریال «در چشم باد» از سوی موسسه فرهنگی‌هنری «نقطه تعریف» منتشر خواهد شد.

منبع: ایسنا(isna.ir)

موسیقی متن فیلم

حسین علیزاده،نوازنده و آهنگساز چیره دست موسیقی سنتی ایرانی، برای فیلم سینمایی «آسمان زرد کم عمق» موسیقی متن خواهد ساخت.

بهرام توکلی، کارگردان این فیلم ضمن اعلام این خبر به سینمانگار، ادامه داد که حسین علیزاده ساخت موسیقی برای این فیلم را شروع کرده است. این فیلم هم اکنون در مرحله پایانی صداگذاری و موسیقی است. 
نام فیلم پیش از این، «احتمال معکوس» بود که به «آسمان زرد کم عمق» تغییر پیدا کرد. 
حسین علیزاده پیش از این برای فیلم هایی همچون «دلشدگان»، «لاکپشت ها هم پرواز می کنند»، «آواز گنجشک ها»، «ملکه»، «گبه»، «زمانی برای مستی اسب ها» و ... موسیقی متن ساخته و برای فیلم های «گبه»، «ملکه» و «آواز گنجشک ها» سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن فیلم دریافت کرده است. 
بازیگران «آسمان زرد کم عمق» عبارتنداز: ترانه علیدوستی، صابر ابر، سحر دولتشاهی، سعید چنگیزیان و با حضورحمید رضا آذرنگ 
در خلاصه داستان «آسمان زرد کم عمق» آمده است: زوج جوانی در مدتی کوتاه لحظات زندگی گذشتشان را مرور می کنند و این مرور خاطرات، زندگی حالشان را تحت تاثیر قرار می دهد.
منبع:سایت استاد علیزاده (www.maktab-alizadeh.com)

فریدون محمدبیگی: حضور در جشنواره اعتماد به‌نفس ما را بالا می‌بَرد


 گروه موسیقی «سماع» از شهرستان قزوین به سرپرستی فریدون محمدبیگی در بخش رقابتی شاخه موسیقی کلاسیک ایرانی بیست‌وهشتمین جشنواره‌ی بین‌المللی موسیقی فجر به‌رقابت با دیگر گروه‌های شرکت‌کننده می‌پردازد.

به‌گزارش ستاد خبری بیست‌وهشتمین جشنواره‌ی بین‌المللی موسیقی فجر، گروه سماع قزوین که سال گذشته در بخش رقابتی جشنواره‌ی بیست‌‌وهفتم موسیقی فجر شرکت کرده بود، امسال نیز با قطعات جدید ساخته‌ی فریدون محمدبیگی در جشنواره‌ی بیست‌وهشتم موسیقی فجر شرکت خواهد کرد.

اعضای گروه سماع قزوین را امیرحسین مافی‌پور(سنتور)، علی طاهری(تار)، نیما عیوضی(تار)، صمد رازقی(عود)، قاسم شیرخانی(بم‌تار)، سعید کاکاوند(کمانچه)، وحیدرضا کاکاوند(کمانچه آلتو)، محمد غیاثوند(نی)، محسن کاشی‌زاده(تنبک)، وحید کاکاوند(دف)، عزت کاکاوند(آواز) و فریدون محمدبیگی(نی، تنبور و سرپرست گروه) تشکیل می‌دهند.

گروه سماع در این دوره از جشنواره قطعاتی را در دستگاه نوا شامل پیش‌درآمد «آب و گِل»، ضربیِ آواز، تصنیف تماشا، چهارمضراب، تصنیف من و ما، تصنیف باده بگردان و رنگ نوا با اشعاری از مولانا اجرا می‌کنند.

محمدبیگی در گفت‌وگو با ستاد خبری جشنواره درباره‌ی تأثیر حضور در جشنواره در روند کاری گروه توضیح داد: حضور در جشنواره‌ی پارسال برای گروه ما بسیار مفید بود. بچه‌های گروه سماع همگی جوان هستند و با انگیزه‌ی فراوانی در جشنواره شرکت کردند.

او ادامه داد: اگر چه در جشنواره‌ی پارسال مقامی کسب نکردیم اما صرفِ حضور در جشنواره به بچه‌های گروه اعتماد به‌نفسی داد تا بتوانند خود را در چنین فضایی محک بزنند.

بیست‌وهشتمین جشنواره‌ی بین‌المللی موسیقی فجر 25 بهمن ماه تا 1 اسفندماه به دبیری حسن ریاحی در تالارهای وحدت، رودکی، خانه هنرمندان، پژوهشکده فرهنگ و هنر، ارسباران و برج میلاد برگزار می‌شود.


منبع: موسیقی ایرانیان (Musiceiranian.ir)

حسین علیزاده: دلم از تهران گرفته بود/ تهران با تهرانی‌های اصیل هم غریبه شده است


من واقعا دلم از تهران گرفته بود. دلم از هوای آلوده تهران، از فضا سنگینی که بر زندگی مردم حاکم است گرفته بود.

به گزارش نامه، «حسین علیزاده» این روزها بیشتر در سفر است و کنسرت‌هایش را در شهرستان برگزار می‌کند. او که یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان و نوازندگان تار و سه تار است در بخشی از گفت‌وگو خود با «مهر» به مسئله خروج از تهران و اجرای کنسرت در شهرستان‌ها پرداخته است. علیزاده معتق است که علاقه به موسیقی ایرانی و سرزمین‌مان ایران نقطه مشترک میان ایرانیان است. آنچه در زیر آمده است، خلاصه‌ای از گفته‌های علیزاده درباره این موضوع است:

  • من واقعا دلم از تهران گرفته بود. دلم از هوای آلوده تهران، از فضا سنگینی که بر زندگی مردم حاکم است گرفته بود و بعد تصمیم گرفتم با کمک دوستان عزیز بهرنگ تنکابنی، کیوان فرزین، مزدک زیاری و با همراهی زیبا و هنرمندانه پژمان حدادی موسیقی را به همه ایران برده و به دیدار هموطنانمان برویم. در یک سال و نیم گذشته که سفر موسیقایی خود به شهرهای مختلف ایران را آغاز کرده بودم عمیقا و با تمام وجود دلم می خواست سفر کنم و با هنر خودم با مردم حرف بزنم؛ وگرنه من تهران را دوست دارم.
  • سالیان بسیاری است که به کوه می‌روم ، یادم هست بعضی وقت‌ها با دوستان قرار می‌گذاشتیم که در شهر نیز بگردیم. شهرگردی ما از میدان ونک تا چهار راه مولوی و بازار بود. چون من خودم در محله بازار تهران بزرگ شدم آن مناطق را خوب می‌شناسم و در این رفت و آمدها بسیار می‌دیدم و می آموختم. اما در حال حاضر تهران با تهرانی‌های اصیل هم غریبه شده است. به اعتقاد من در حال حاضر تهران شهر من و بسیاری دیگر، به پاساژ بزرگی تبدیل شده که فقط باید از آن عبور کرد و گذشت.
  • در بسیاری از کنسرت‌هایم می‌دیدم که تعداد زیادی از افراد از شهرستان‌ها برای دیدن کنسرت به تهران می‌آمدند که یا موفق به دیدن نمی‌شدند و یا به دلیل هزینه‌های بالا قادر به خرید بلیت نبودند و یا اینکه بعد از کنسرت مجبور بودند به دلیل نداشتن جا و مکان مناسب، شبانه راهی سفر به نقاط دور شوند که این مساله برایم مهم بود که به اجرا در شهرستان‌ها فکر کنم. یادم هست در کنسرتی که در فصل زمستان با گروه موسیقی «دوستی» داشتیم برف شدیدی می‌آمد. بعد از کنسرت با تعدادی از جوان‌های علاقمند به موسیقی در محوطه باز بیرون از سالن ایستاده بودم و گپ می زدم. یکی از این جوان‌ها گفت که خیلی خوشحال است به کنسرت آمده اما در آن شرایط برفی جا برای ماندن نداشت و باید شبانه برمی‌گشت به شهر خودش.
  • من هر شهری که می‌رفتم ملودی آن منطقه را می‌گرفتم و بخش کوچکی از اجرا را به آن ملودی خاص اختصاص می‌دادم. به عنوان مثال گاهی در طول یک روز به دو شهر نزدیک به هم در یک استان می‌رفتم و با دو خصوصیت کاملا متفاوت فرهنگی مواجه می‌شدم. 
  • صبح روزی که در ساری کنسرت داشتم، به شالیزار رفتم. در آنجا از یکی از دوستان ساروی خواستم که یک ملودی از این موسیقی را که می‌شناختم بخواند و وقتی که روی صحنه رفتم اشاره‌ای هم به این ملودی کردم. یا زمانی که در تبریز اجرای برنامه داشتم فردای آن روز روزنامه های صبح تبریز تیتر زدند «تار علیزاده عطر آذری گرفت». البته همراهی با موسیقی بومی مردم شهرهای مختلف کاری بسیار ناچیز است اما به هرحال باید با تمام وجود موسیقی آنها را درک می کردم و روی صحنه حاضر می شدم و البته برداشت هایی از این موسیقی را اجرا می کردم. 
  • علاقه به موسیقی ایرانی و سرزمین‌مان ایران نقطه مشترکی بود که به وضوح دیدم.من در این سفرها نکته‌های خوبی آموختم و شانسی بود که همه جای ایران را از نزدیک ببینم و با مخاطب‌های واقعی موسیقی حرف بزنم. یکی دیگر از این نقاط مشترک دیگری که بین مردم نقاط مختلف ایران به چشم دیدم و با همه وجود حس کردم، روحیه مهمان‌نوازی و مواجهه با احساسات پاک و بی غل و غش آنها بود. خلاصه اینکه سکانس پایانی هنگام برگشت از هر شهری این بود که هم من و گروه و هم تماشاگران گریه می‌کردیم، یعنی ظرف مدت کوتاهی ارتباط نزدیک و دوستانه بین ما ایجاد می‌شد.
  • صدور مجوز اجرا در شهرستان‌ها اصولا مسئله اول نیست. در واقع مجوز وزارت ارشاد به عنوان نهاد قانونگذار ضمانت اجرا در برخی از شهرها را ندارد. درنتیجه نهادهای غیرمرتبط اجازه دخالت در مجوز صادر شده از سوی وزارت ارشاد را مبنی بر لغو آنها به خود می‌دهند. ولی در هر صورت سرنوشت و تقدیر هنرمندان موسیقی در ایران این است که بخش زیادی از انرژیشان صرف کلنجار رفتن با این مسایل شود.
  •  خوب یادم هست که در یکی از این سفرها دختر 10 ساله ای را دیدم که قطعات من و دیگران را به خوبی اجرا می کرد. این دختر نوجوان برخی قطعات مرا اجرا می‌کرد که به لحاظ تکنیکی خیلی سخت بود و من تعجب می کردم که این دختر ده ساله کی فرصت کرده این موسیقی را به خوبی یاد بگیرد. همچنین نوازنده‌های نوجوان با میانگین سنی 22 سال داشتیم که من آرزو می کردم امکانات مناسب وجود داشت تا می‌توانستم به همراه سایر دوستان، آنها را سازمان‌دهی و حمایت کنیم بود.
    منبع:نامه نیوز(namehnews.ir)

(استاد)حسین علیزاده رکورددار سیمرغ داران موسیقی متن فجر


حسین علیزاده آهنگساز، ردیف‌دان، پژوهشگر و نوازنده تار و سه‌تار ایران است.  
وی سازنده موسیقی فیلمهایی چون "گبه"، "زمانی برای مستی اسب ها"، "دلشدگان" و "آواز گنجشک ها" است.  علیزاده نزد استادانی چون هوشنگ ظریف، حبیب الله صالحی، محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی برومند، سعدی هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله دوامی موسیقی آموخت و در دهه آخر 60 در دانشگاه آزاد برلین نیز تحصیل کرد.  
وی در سال 47 عضو ارکستر رودکی بود با عضویت در گروه چادوش به همراه دو استاد خود محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان آثار جاودانه‌ای را در موسیقی ایران اجرا کرد.

حسین علیزاده تا به حال سه بار برای آلبوم های "فریاد"، "به تماشای آبهای سپید" و "بی تو به سر نمی شود" نامزد (جایزه گرمی) در بخش "بهترین آلبوم سنتی جهان" شده است. 
جوایز گرمی معتبرترین جایزه صنعت ضبط و پخش موسیقی در آمریکا محسوب می شوند.  
در ادامه می توان به موسیقی فیلم سینمایی "دلشدگان" ساخته علی حاتمی اشاره کرد که ساخت آن را علیزاده برعهده داشت، این فیلم درباره موسیقی ایرانی بوده و سرشار از صحنه هایی است که به نوازندگی و فرهنگ اهالی موسیقی در دوران قاجار می پردازد.  
موسیقی فیلم به نحوی است که لحظات به یادماندنی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند. "دلشدگان" یکی از آثاری است که پس از پخش آن آوازها و تصنیف‌های آن در آلبومی به همین نام منتشر شد.

همچنین موسیقی فیلم سینمایی "آواز گنجشک ها" ساخته حسین علیزاده است که همچون دیگر کارهای وی همخوانی بسیار خوبی با حال و هوای فیلم دارد و حس خوبی را در تماشاچیان زمان دیدن فیلم ایجاد می کند و موفق به دریافت سیمرغ بلورین از جشنواره فجر شد. 
همچنین فیلم سینمایی "ملکه" از دیگر ساخته های موفق این آهنگساز است.  
"ملکه" ساخته محمد علی باشه آهنگر در خصوص یک دیده بان در پالایشگاه نفت آبادان است که داستان اين فيلم در زمان جنگ ایران وعراق رخ می دهد و علیزاده با ساخت موسیقی این فیلم در سال 90 موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین موسیقی در سی امین جشنواره فیلم فجر شد. البته علیزاده در تلویزیون هم با ساخت موسیقی فیلم هایی چون "زیر تیغ" و "در چشم باد" خوش درخشید. 
 علیزاده با ساخت موسیقی متن فیلمهایی چون "گبه" در سال 74، "زشت و زیبا" در سال 77، "آواز گنجشکها" در سال 87 و "ملکه" در سال 90 برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن جشنواره فیلم فجر و رکوردار دریافت سیمرغ در کشور است. 
در حال حاضر علیزاده نوازنده چیره دست تار وسه تار به تازگی مشغول نوشتن موسیقی فیلم سینمایی "آسمان زرد کم عمق" است.

منبع:باشگاه خبرنگاران (www.yjc.ir)

موسیقی بداهه بی در و پیکر نیست



محمد رضا لطفی گفت: نباید فرض شود که هنر «بداهه» بی در و پیکر است بلکه این نوع موسیقی، قوانین دقیق خود را دارد.

به گزارش خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این هنرمند عرصه ی موسیقی که در نقد آلبومش «هنر گام زمان» سخن می گفت با بیان اینکه «بداهه یک خلاقیت هنری است»، ادامه داد: فقط اثری بداهه نیست که زمانی برای تصحیح کردن آن پس از خلق اثر گذاشته شود.

او تصریح کرد: در بداهه از آنجاییکه شور، خلاقیت هنرمند در زمانی قوی تر است، کاری را انجام می دهد که تا آن لحظه انجام نداده است و چیز تازه ای را به موسیقی اضافه می کند.

محمدرضا لطفی که شامگاه ۷ دی ماه در فرهنگسرای ارسباران سخن می گفت با بیان اینکه بداهه به مفهوم اتفاق افتادن در یک لحظه است، یادآور شد: بداهه به هنرمند آزادی عمل می دهد تا بتواند در زمان خودش، هنری را به اجرا در آورد و مهم این است که هنرمند از مختصات بداهه، کاری خارج نشود.

او افزود: «مود» مهمترین واژه در هنر بداهه نوازی است و زمانیکه هنرمند یک «مود» داشته باشد، می تواند «مد» خاص خود را انتخاب کند.

محمدرضا لطفی در بخش دیگری از سخنانش با تاکید بر اینکه موسیقی بداهه موجب می شود که موسیقی ما در بین مردم زنده بماند، تصریح کرد: اگر بداهه را از میان موسیقی برداریم، موسیقی می میرد و اگر موسیقی ایرانی تا امروز زنده مانده به دلیل بداهه نوازی هایی است که انجام شده است.

او در پاسخ به اینکه چرا در تیتراژ آلبوم «هنر گام زمان»، «ابوعطا» دستگاه نوشته شده است و آیا شما «ابوعطا» را دستگاه می دانید؟ گفت: این اتفاق صرفا به دلیل اشتباه گرافیست بوده است و اینکه من ابوعطا را دستگاه می دانم یا خیر، خیلی به ما موزیسین ها ارتباطی ندارد.

لطفی اضافه کرد: زمانیکه من تابع یک سنت هستم حتی اگر آن را از نظر تئوری هم قبول نداشته باشم، می پذیرم و دخالتی در آن نمی کنم.

او بابیان اینکه دستگاه ها همواره از روی سیم دست باز سیم شروع می شوند، توضیح داد: هر چیز دیگری که نت های دست باز شروع می شوند، آواز هستند به غیر از «سه گاه» که از روی سیم دست باز شروع نمی شود ولی دستگاه است.

به گزارش ایسنا، در ادامه این نشست بهراد توکلی منتقد با اشاره به اینکه عموما نقدهای موسیقی به شیوه پدیدار شناسانه و با خط کش های کلاسیک سنجیده می شود، یادآور شد: در نقد این آلبوم وضعیت متفاوت است چرا که برخی از هنرمندان خودشان معیار سنجش به شمار می روند و نقد ما نیز به این آلبوم براساس همین ویژگی خواهد بود که خود استاد لطفی تعیین کننده معیارها هستند.

وی ادامه داد: برای این مورد شهرت مهم نیست بلکه کارنامه هنری است که تاثیرگذار است، هنرمندی معیار می شود که خودش را تثبیت کرده باشد.

این منتقد هنری با بیان اینکه رویکرد من نسبت به نقد این آلبوم صرفا برای تبیین ویژگی های این اثر است، تصریح کرد: اگر قرار باشد سنجشی صورت بگیرد باید با خود هنرمند سنجیده شود.

توکلی با بیان اینکه مقوله اثر هنری به اثرات خودنگار و دیگر نگار تقسیم بندی می شوند، اظهار کرد: در مقوله خود نگار خود اثر هنری به عنوان یک ماهیت مستقل وجود دارد اما در دیگر نگار، اثر در ذهن هنرمند شکل می گیرد و با عناصر دیگر ترکیب می شود.

او با اشاره به اینکه موسیقی نوعی هنر دیگر نگار است، اضافه کرد: نوعی از موسیقی وجود دارد که خودش دارای یک پیکره و شخصیت مستقل است که موسیقی های بداهه به آن بسیار نزدیک می شوند.

توکلی با بیان اینکه تقابل تکنیک و ملودی یکی از ویژگی های این اثر است، تصریح کرد: زمانیکه یک هنرمند شروع به ساز زدن می کند بسیاری از اوقات تکنیک است که به او می گوید چه ملودی باید نواخته شود اما در اثر استاد، یک فضای ذهنی ملودی را ایجاد می کند و اینجاست که فضایی به وجود می آید که قبلا وجود نداشته است.

او با اشاره به صوت به معنای یک مقوله زیباشناسانه در این اثر، گفت: تک تک نت ها در این اثر دارای یک شخصیت هستند که به عنوان یک پدیده زیباشناسانه با آنها رفتار می شود.

توکلی درباره توازن بین عناصر بیان کرد: بحث توازن بسیار مهم است و در این اثر برجستگی یک عنصر خاص را نمی بینید و توازن میان عناصر یکی از ویژگی های مهم این اثر است.

در ادامه این نشست، محمدرضا لطفی درباره اجراء شعر نیما یوشیج در این آلبوم گفت: موسیقی را نمی شود ترجمه کرد و تنها ادبیات است که به موسیقی نزدیک است چرا که هر دو دارای وزن هستند.

او با بیان اینکه با شعر نیما ارتباط عمیقی دارد، اظهار کرد: من اعتقاد دارم بعدها متوجه خواهند شد که نیما "حافظ" دیگر ادبیات ماست.

لطفی ادامه داد: شعرهای نیما صدای مازندران می دهد و کسی این صداها را در شعر نیما می شنود که خودش در مازندران بوده است و این صداها را شنیده است. موسیقی شعر نیما قبل از سال ۵۷ ساخته شده بود ولی به دلیل فاصله ای که ایجاد شد این نت از یادم رفته بود، شب سوم کمی از نت را به خاطر آوردم و بقیه را به صورت بداهه اجرا کردم.

او در پاسخ به اینکه آیا گروه شیدا توانسته است به یک بیان منسجم برسد؟ اظهار کرد: بیان گروهی همواره ضعیف تر از بیان فردی است و نباید انتظار داشت بیان تک نوازی یک هنرمند با بیان گروه نوازی آن، یکی باشد.

لطفی با بیان اینکه من از ابتدای شروع کارم در ایران می خواستم با جوانها کار کنم، تصریح کرد: طبیعتا نیروهای جوان تجربه لازم را ندارند و کسب این تجربه نیازمند زمان است. در طی هفت سال فعالیت این گروه، اعضای گروه از لحاظ ذهنی و تکنیکی رسیده تر شده اند.

او اضافه کرد: چون گروه کار را گوشی تمرین می کنند، زمان زیادتری می برد. ممکن است زمان زیادی صرف شود اما کار از لحاظ احساسی بسیار بهتر خواهد بود.

محمدرضا لطفی با اشاره به ۸۰ درصد آثار گروه کنسرتی و زنده است، گفت: به گروه های دیگر موسیقی نیز توصیه می کنم که اگر می خواهند کاری را ضبط کنند، حتما همراه خودشان شنونده داشته باشند چرا که داشتن شنونده احساس اجتماعی نوازنده را بالاتر می برد.

او با تاکید بر اینکه نباید به دنبال تکنیک هایی رفت که فضای احساسی و زنده بودن موسیقی از بین برود، بیان کرد: در ایران یک کلاژ موسیقی در حال اتفاق است و این روند به موسیقی لطمه می زند.

لطفی با اشاره به اینکه این گروه طبیعتا پس از ۳۰ سال می تواند یک ارکستر با تجربه باشد، گفت: متاسفانه در کشور ما موسیقی هیچ گاه آکادمیک نشده است چرا که تداوم نداشته است. هنر باید تداوم داشته باشد و اگر این تداوم نباشد هنر از بین می رود.

او درباره اینکه چرا در این کنسرت تصنیف یکبار در اول و یکبار در آخر اجرا شده است، اظهار کرد: شعر تصنیف بسیار زیبا است و مخاطب با یکبار گوش کردن شعر تصنیف را حفظ نمی شود مخصوصا که تصنیف ها اصولا در آخر برنامه اجرا می شوند بنابراین من آگاهانه برای اینکه شعر اهمیت داشت، تصنیف را یکبار در اول کار اجرا کردم تا در ذهن مخاطب بماند.

محمدرضا لطفی درباره تنظیم آلبوم «هنر گام زمان» همچنین خاطرنشان کرد: تنظیم سلیقه ی تنظیم کننده ست و در این آلبوم من با علاقه تنظیم را به عهده یک نیروی جوان گذاشتم.

به گزارش ایسنا، «هنر گام زمان» عنوان آلبوم تصویری است که در دو بخش بداهه نوازی در آواز ابو عطا و گروه نوازی در دستگاه همایون توسط «موسسه فرهنگی و هنری آوای شیدا» منتشر شده است و در برگیرنده کنسرت آبان ماه سال گذشته محمدرضا لطفی و گروه «همنوازان شیدا» است.

منبع:گزارش : خبرگزارى ايسنا (www.isna.ir)

آغاز دور دوم کلاس های مکتب (استاد)حسین علیزاده


حسین علیزاده نوازنده صاحب سبک تار و سه تار دور دوم کلاس های مکتبش را از شهر گرگان آغاز خواهد کرد.

حسین علیزاده که طی یک سال گذشته کلاس های مکتب را در ۶ شهر ایران از جمله شیراز، تبریز و مشهد برگزار کرده بود، دور دوم کلاس های این مکتب را نیز آغاز خواهد کرد.

کلاسهای دور دوم از شهر زادگاه «مکتب علیزاده» یعنی گرگان آغاز خواهد شد.

گرگان میزبان هنرجویان استانهای گلستان، مازندران، خراسان شمالی و سمنان و بخشی از هنرجویان سایر استانها در بخش تکمیل ظرفیت خواهد بود.

سعید محمدی، مدیر مکتب علیزاده در یادداشتی در سایت این مکتب نوشته است: « در مدتی کمتر از یک سال به یاری دوستان گرانقدر و هنرشناس و همراهی و همدلی هنرجویان، توانستیم طبق اعلام قبلی کلاس های مکتب را در ۶ شهر کشور تشکیل و به وعده های داده شده(در کنفرانس خبری تالار وحدت) از طرف استاد علیزاده و اینجانب جامه عمل بپوشانیم.»

او همچنین نوشته است: «طی این مدت با تلاشی مستمر سعی کردیم تا به طور پیوسته کیفیت برگزاری کلاس ها را در ابعاد مختلف آن ارتقا دهیم و نتیجه آنکه توانستیم با دستیابی به یک نظام نامه اجرایی، ضمن جلب رضایت هنرجویان ارجمند که با اظهار لطف خود (به صورت درج در بخش نظرات هنرجویان، مکاتبات و...) همواره موجب دلگرمی تیم مکتب و به ویژه استاد می شوند، این امکان را فراهم آوریم تا دور دوم کلاس ها را تدارک دیده و زمینه استفاده هنرجویان مشتاق را از محضر استاد علیزاده فراهم سازیم.»

منبع:خبرگزارى ايسنا (www.isna.ir)

پیشنهادی به استاد محمدرضا لطفی؛به دیوان عدالت اداری شکایت کنید.

(سیدابوالحسن مختاباد)

آغاز: گفته های محمدرضا لطفی موسیقیدان نامدار را درباره چگونگی لغو کنسرتش بخوانید:

 مدیر اداره ارشاد بابلسر در آخرین روزهای مانده به کنسرت، از دادن مجوز خودداری کرد و دیگر نهادهای شهری را مقصر دانست؛ در حالی‌که با بقیه نهادهای ذیربط مانند فرماندار و غیره تماس گرفته شد و همه اعلام کردند که ما با اجرای کنسرت مخالفتی نکرده‌ایم.

آیا دولت ما مرکز تصمیم گیر واحد ندارد؟ آیا وزیرارشاد قادرنیست این گونه مسائل را در چهار چوب یک اساسنامه واحد به اجرا درآورد؟

 میانه: در چند ماه گذشته کنسرت های مختلفی در چند شهر ایران لغو شد. آنچنانکه از خبرها بر می آید در لغو برخی از این کنسرت ها دولت و یا وزارت ارشاد قصور و تقصیری نداشته‌اند،مثل کنسرت گروه شهنازی،و یا کنسرت آقای خواجه امیری در نور، اما در برخی دیگر از کنسرت ها مجوز دولت یا وزارت ارشاد صادر شد و بعد از آن کنسرت به هر دلیلی برگزار نشد. نتیجه این عدم برگزاری  هدررفت هزینه و وقت برگزار کنندگان کنسرت و ضرر و زیان مالی برای آنان و البته زیان های معنوی برای گروه و مخاطبان بود. در کنار این موارد،بالا بودن خطرپذیری در این حوزه کاری سبب شده است تا اقتصاد این شاخه از هنر عملا شکل و انسجامی نگیرد و کمتر کسی در این زمینه نگاه و سرمایه دراز مدت صرف کند.

 حتی در سال‌های دور شاهد بودیم برخی از تهیه ‌کنندگان این گونه کنسرت‌ها را که به دلیل برهم خوردن کنسرت در لحظات آخر و پاس نشدن چک‌ها، به زندان افتادند. اعتراضات هنرمندان هم بعد از یکی دو روز تنها به خنک‌کردن دل‌ها انجامیده و نتیجه و محصولی عملی در بر نداشته‌است.از جمله همین اعتراض استاد محمدرضا لطفی که،که اگر اقدامی عملی به دنبال نداشته باشد، قطعا تا چند روز دیگر به تاریخ خواهد پیوست.

انجام: قاعده این است که اگر نهادی زیرمجموعه دولت برای امری مجوز صادر می‌کند، باید به تبعات آن مجوز پای بند باشد. به تعبیر دقیق‌تر دولت بنا بر مجوزی که صادر می‌کند، حقی را برای افراد پذیرا می‌شود و و در مقابل تکلیفی هم برای خود.حال اگر این حق به هر دلیلی مخدوش و زیرپا گذاشته شود، طبیعی است که دولت مکلف است هزینه‌های خطا یا قصور و تقصیرش را بپردازد. در تجربه‌هایی که از موارد مشابه( در حوزه سینما یا نشر و کتاب) به جا مانده است، اگر دولت به فیلمی مجوز اکران یا ساخت داد و بعد جلوی نمایش آن را گرفت، باید هزینه‌های‌آن را پرداخت کند.نمونه شاخص آن فیلم سنتوری استاد داریوش مهرجویی بود که چند روزی قبل از اکران جلوی نمایش آن گرفته شد و با شکایت تهیه‌کنندگان به دیوان عدالت اداری،« رای دیوان در حد تصدیق خسارت به آنان در نتیجه ممانعت از اکران آن موجه تشخیص داده شد». همچنانکه  درباره برخی کتاب‌هایی که بعد از دریافت مجوز و انتشار، دستور جمع‌آوری و خمیرشدن آن از سوی وزارت ارشاد یا دولت صادر شد، خسارت‌های وارده بر ناشر به نوعی جبران شده است.

تمامی این موارد اما با شکایت اشخاص از نهادهای دولتی به دیوان عدالت اداری به دست می‌آید ونه با نشستن و اعتراض صرف. در گذشته به یاد ندارم که تهیه‌کننده‌ای جرات و جسارت چنین کاری را به خود داده باشد. این نکته البته طبیعی است،چرا که مجموعه افرادی که در نهادهای اجرایی این گونه مسئولیت دارند، خود را چه در زمینه مجوز و چه در لغو مجوز صاحب حق می دانند و کمتر به تکالیف خود واقفند. از نهادهای مدنی همانند خانه موسیقی هم تقریبا انتظاری نیست، آنها عموما به کفن و دفن ، امور بیمه ، مسکن و برگزاری برخی بزرگداشت‌ها مشغولند( که در جای خود قابل احترام و قدردانی است) و در این زمینه‌ها تا کنون گامی برنداشته‌اند،اما با توجه به شناختی که از استاد محمدرضا لطفی  سراغ دارم ، به ایشان پیشنهاد می‌کنم با طرح شکایت در دیوان عدالت اداری و پی‌گیری‌آن سنگ بنای کاری را بگذارند تا در آینده اگر مدیری خواست چنین رفتارهایی را صورت دهد، حداقل اندکی  دست و دل و پشتش بلرزد و در ذهنش  این پرسش را مرور کند که  امکان دارد کلی هزینه بابت این کار روی دستش بماند.

منبع:خبرآنلاین

محمدرضا لطفی ۱۲ شب به صحنه می‌رود

محمدرضا لطفی از 25 شهریور تا 7 مهر در برخی شهرهای استان مازندران کنسرت برگزار می‌کند.

 او به همراه گروه موسیقی همنوازان شیدا به خوانندگی علیرضا فریدون‌پور 25 الی 27 شهریور در شهر ساری به صحنه می‌رود.

این آهنگساز و نوازنده تار همچنین 29 الی 31 شهریور در شهرستان آمل، 1 الی 3 مهر در شهرستان قائم‌شهر و 5 الی 7 مهر، در بابلسر کنسرت خواهد داد.

تمام این کنسرت‌ها با همکاری موسسه‌های خصوصی بومی استان مازندران سازماندهی شده و با وجود تلاش موسسه‌ها و سازمان‌دهندگان این تور کنسرت، برای اجرای کنسرت در شهر بابل مجوز اجرا صادر نشد.

منبع:ایسنا

حسین علیزاده در پیامی با مردم زلزله زده شمال غرب كشور ابراز همدردی كرد.

علیزاده در این پیام نوشته است:« با سلام به آذربایجان عزیز و مردم بزرگ و غیور آن. 

هنوز گرمای وجود و عشق سرشار شما در دیداری که با هم داشتیم در درونم شعله ور است و نغمه های عاشقانه تان در گوشم؛ نغمه هایی که از خوشی ها و ناخوشی ها و شکست ها و پیروزی های افتخارآفرین شما حکایت می کند. 

در اندوه و رنج تان شریکم و از عشق تان لبریز. همیشه در کنارتان هستم. در کنار مردمی که آبادی و آبادانی در دل و وجودشان است. 

همدردی من و دوستانم را بپذیرید و بدانید تنهاتان نمی گذاریم.»

منبع:خبرگزارى ايسنا (www.isna.ir)

نباید همه چیز را با چاشنی سیاست قاطی کرد(استاد حسین علیزاده)

حسین علیزاده اعتقاد دارد هنرمند نمی تواند بنشیند و انتظار بکشد تا همه امکانات لازم برای کار فراهم شود، بلکه باید تلاش کند تا از موانع عبور کرده و پل‌های ارتباطی خودش با مردم را مستحکم نماید.

مهدی یاورمنش: شباهت جالبی بین حسین علیزاده و آثار و آهنگ‌هایش وجود دارد؛ با احساس حرف می‌زند، سخن تازه می‌گوید، رک و صریح است، نظرش را با طنز همراه می‌کند و... در یک کلام دلنشین است.

حضور علیزاده در کافه خبر، تجربه‌ای بسیار متفاوت بود. از آنجا که او در حوزه‌های گوناگون چون آهنگسازی قطعات ارکسترال و موسیقی متن فیلم، نوازندگی ساز‌های ایرانی، برگزاری کنسرت، ساخت ساز، تالیف، پژوهش و تدریس صاحب نظر است، بحث و گفتگو به همه این عرصه‌ها کشیده شد.

بهانه گفتگوی ما با این موسیقی‌دان، تور کنسرت‌های «آن وآن» بود که از بهمن سال ۸۹ آغاز و در دو دوره خود تا کنون در ۱۳ شهرستان قزوین، رشت، گرگان، شیراز، بندرعباس، اهواز، بهبهان، بوشهر، تبریز، ساری، آمل، رودسر و سیاهکل برگزار شده و این شب ها در تالار وحدت مهمان تهرانی هاست.

گفتگوی ما با حسین علیزاده با حضور پژمان حدادی (نوازنده تنبک) و بهرنگ تنکابنی (یکی از تهیه کنندگان این کنسرت) صورت گرفت. حدادی هم در این نشست ‌گاه در جایگاه خبرنگار قرار گرفت و پرسش‌هایی را از علیزاده پرسید.

آنچه در پی می‌آید، با این که مطلبی مفصل است، تنها بخشی از یک گفتگوی چهارساعته را در بر می‌گیرد که در آن به مشکلات اداری پیش روی هنر موسیقی در کشور، ویژگی‌های بداهه نوازی، جایگاه موسیقی سازی (بدون کلام)، نوآوری در موسیقی ایرانی، ساخت سازهای جدید... پرداخته می‌شود.

بحث‌های دیگری از جمله شیوه‌های آموزش نوازندگی و خاطرات گذشته استاد هم در این کافه خبر مطرح شد که انتشار آن‌ها بماند برای یک وقت مناسب دیگر.


با وجود کمبود‌ها و پیچ و خم‌های اداری، استقبال مردم از تور کنسرت «آن و آن» در همه جا بسیار زیاد بود و شما تنها توانستید به بخش کوچکی از این نیاز پاسخ دهید. یک هنر یا هنرمند باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد تا چنین در دل مردم جا باز کند؟ 
علیزاده: هر اثر هنری موقعی ناب و موفق است که زبان ساده، محتوایی خوب و انسانی و تاثیری عمیق بر مردم داشته باشد. البته استقبال از یک کار هنری، تا حد زیادی به سابقه دهنی و شناخت قبلی مخاطب از هنرمند نیز بر می‌گردد. یعنی ممکن است جوانان هنرمندی کاری شایسته و سطح بالا را ارائه دهند که چون هنوز از سوی مردم شناخته نشده‌اند، خیلی دیده نشود. 
هنرمندی که ۴۰ یا ۵۰ سال کار کرده و مردم با آثارش زندگی کرده‌اند، خب معلوم است که مورد استقبال قرار می‌گیرد. فراموش نکنیم که جامعه هنرمندانش را دوست دارد و با آنان زندگی می‌کند. همه این‌ها نشان می‌دهد مردم بزرگ‌تر و هنر‌شناستر از آن چیزی هستند که متاسفانه در بعضی جا‌ها گفته می‌شود. در این میان وظیفه مسوولان و مدیران آن است که پل‌های ارتباطی بین مردم و هنرمندان را مستحکمتر سازند تا هم توده جامعه و هم اهالی هنر حال بهتری پیدا کند.

مثل همین حال خوبی که شما به دلیل تور کنسرت‌های «آن و آن» با سفر به گوشه و کنار کشور پیدا کرده‌اید؟ 
علیزاده: بله. تجربه تور کنسرت «آن و آن» و سفر به شهرهای گوناگون یک شعر ناب بود که احساسات نهفته در آن تا مدت‌ها ما را سیراب می‌کند و حالمان را خوب می‌سازد.‌‌ همان طور که آقای حدادی هم گفتند، حیف است که مسائل حاشیه‌ای این تور هنری بر اصل آن سایه بیندازد و باعث شود ما از زیبایی‌های آن غافل شویم و به حواشی‌اش بیشتر بپردازیم.


 

چه در سفر قبلی که به قزوین، رشت، گرگان، شیراز و بندرعباس رفتیم و چه امسال که مهمان مردم اهواز، بهبهان، بوشهر، تبریر، آمل، ساری، رودسر و سیاهکل شدیم، همه‌اش زیبایی و محبت و دوستی دیدیم. خاطرات بسیار قشنگی را که از این شهر‌ها در ذهن ما نقش بسته است، با هیچ چیز دیگر عوض نمی‌کنیم. 
برای مثال وقتی ما کنار جاده اهواز- بهبهان توی هوای داغ پیاده شدیم تا بستنی بخوریم و آن فروشنده ما را می‌شناخت و قول گرفت که بازهم به آنجا برگردیم و برنامه بگذاریم، این را چه جوری باید منعکس کنیم. 
یا وقتی به دروازه‌های بهبهان نرسیده، مسوولان فرهنگی شهر را دیدیم که به استقبالمان آمده‌ بودند، این را با چه چیزی می‌توانیم عوض کنیم. 
اتفاقاتی از این دست در تمام شهر‌ها که رفتیم، رخ داد و باعث شد گریان آنجا‌ها را ترک کنیم. در اهواز، بهبهان، بوشهر، تبریز، آمل، ساری و... هر وقت موقع خداحافظی می‌رسید، ما در حالی که سعی می‌کردیم بغض خودمان را کنترل کنیم تا کسی ناراحت نشود، می‌دیدیم که مردم بدرقه کننده شدید‌تر از ما در حال اشک ریختن بودند. 
فکر نکنیم زشتی‌ها آن قدر قدرت دارند تا بتوانند زیبایی‌ها را از ما بگیرند. من بعد از هر سفربه طور عجیب و غریبی دلم تنگ می‌شود برای مردمی که دیده‌ایم.‌ای کاش تا آخر عمرم آن قدر قدرت داشته باشم تا به این سفر‌ها ادامه دهم.


پس در این تور‌های هنری علاوه بر آنکه شما با هنرتان بر مخاطب تاثیر می‌گذارید، مردم هم شما را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

علیزاده: طبیعی است که این طور باشد. نتیجه این سفر‌ها آن بود که مردم ما را عاشق‌تر کردند و به ما یاد دادند یک هنرمند از کجا باید انرژی و نیرو بگیرد. دیدیم مردم چقدر بزرگ هستند و ما چقدر در هنر کوچک هستیم. ارتباط نزدیک با مردم ما را متوجه کرد چیزهای بسیاری در هنر باید بیاموزیم و بیشتر از گذشته کار کنیم. 
یک دستاورد بزرگ دیگر این سفر‌ها، آشنایی با جوانان بسیار با استعدادی بود که متحیر ماندیم با تمام کمبود‌ها و تنگنا‌ها چگونه با عشق و پشتکار به این خوبی پیشرفت کرده‌اند. 
اینکه شما سوال می‌کنید، بحث را به این سمت می‌کشانید، اگر نه من اصلاً خوشم نمی‌آید واژه‌های چون «مجوز» را به کار ببندم. واقعیتش این است که ما برای عاشق بودن و عاشق شدن نیاز به «مجوز» نداریم.


هدف ما هم از بردن بحث به این سمت آن است تا مردم دیگر شهرهایی که از این تور کنسرت به هر دلیل محروم شده‌اند، بتوانند چنین تجربه‌های شیرین و مفیدی را پشت سربگذارند. 
علیزاده: من دارم از طرف خودم حرف می‌زنم و شما هم کار خودت را بکن (با خنده).

 

بهرنگ تنکابنی از ادامه تور کنسرت «آن و آن» در دیگر شهرستان ها خبر می دهد


پژمان حدادی: حالا که بحث لطیف و هنری‌تر شد، من اجازه می‌خواهم بروم طرف تیم بچه‌های خبرآنلاین و از شما یک سوال بپرسم. در تور کنسرت «آن و آن» در داخل و خارج کشور، دیدیم که چقدر از فرم موسیقی سازی و به ویژه بداهه نوازی استقبال شد. می‌خواستم نظر شما در باره اهمیت پرداختن به این فرم از موسیقی و به ویژه بداهه نوازی را بدانم. 

علیزاده: بداهه نوازی مقوله ایست که دیده‌ام بسیاری از مخاطبان و حتی اهالی موسیقی در پرسش‌هایشان آن را خیلی پیچیده می‌کنند. این مختص داخل ایران هم نیست و هنرمندان خارجی هم زیاد آن را می‌پرسند. یادم می‌آید چند سال پیش در یک فستیوال سازهای زخمه‌ای که در ایتالیا برگزار شد، بسیاری از گیتار نوازان بودند که قطعات معروف و شناخته شده‌ای را انتخاب کرده و نواختند. اما بعد از آنکه من بداهه نوازی کردم، آنان آمدند پیش من و با ابراز علاقه درخواست کردند تا نت اجرایم را به آنان بدهم. وقتی پاسخ دادم نت ندارم و هرچه نواختم همین حالا احساس و شکل داده‌ام، تعجب کردند. با اینکه آنان کارشان موسیقی بود، بازهم باور نمی‌کردند یک نفر بنشیند و بدون نت دو ساعت بنوازد.

یعنی غربی‌ها با بداهه نوازی هیچ آشنایی ندارند؟ 
علیزاده: در واقع بداهه نوازی با اینکه در کشورهای خاور زمین چون ایران و هند پیشینه‌ای طولانی دارد، در دنیای غرب هنوز یک مفهوم جدید است. البته نمونه‌هایی شبیه به بداهه نوازی را می‌توان در تعدادی از کشورهای غربی از جمله آمریکا یافت. برای مثال در موسیقی جاز یک تمی اجرا می‌شود که نوازنده‌ها به نوبت آن را گسترش می‌دهند و یک ترجیع بند دارند و دوباره می‌آیند روی آن تم. با این وجود در‌‌ همان آمریکا بسیاری از موسیقی دانان با همین نوع بداهه نوازی در جاز آشنا نیستند. 
 البته با اینکه موسیقی در ایران صدمات زیادی خورده و زیر ضربه بوده است، به دلیل آنکه بسیار غنی بوده، باز هم توانسته برای خودش الگو و چارچوبی مثل ردیف‌های دستگاهی درست کند که در دیگر کشورهای منطقه مشابه‌اش دیده نمی‌شود.

اما در عین حال به شدت هم زیر سایه شعر و کلام قرار گرفته است. 
علیزاده: موسیقی هرجا توانسته خودش را از کلام مستقل کند، راهش را باز و پیشرفت کرده است. در این صورت است که می‌توان در آن موسیقی شاهد اتفاق‌های نو بود، غیر این باشد، شعر‌ها با محتوا، مفاهیم و اوزان خود، یک چارچوب را برای موسیقی شکل می‌دهند و نمی‌گذارند توسعه پیدا کند. برای همین در خیلی جا‌ها مثل افغانستان یا برخی مناطق کشور خودمان نمی‌توان شعر و موسیقی را از هم جدا کرد. در این نمونه‌ها، مقام‌های موسیقی تنها با شعر است که معنا پیدا می‌کند و بدون آن قابل تصور نیست.

در هند نسبت موسیقی و کلام چگونه است؟ 
علیزاده: موسیقی هند خیلی از نظر آوازی غنی است، اما در سطح دنیا، آنچه از موسیقی این کشور ارائه می‌شود، کمتر از یک درصد آوازی است.

چرا؟ 
علیزاده: اول آنکه خیلی پیچیده است و شنونده خاص خودش را می‌خواهد. دوم آنکه در چند قرن گذشته، به دلیل استعمار بریتانیا، فرهنگ غرب تاثیر بسیار زیادی روی آن‌ها گذاشته است. هندی‌ها هم زبان انگلیسی را اخد و ارتباطات فرهنگی زیادی با کشورهای غربی پیدا کردند که هم تاثیر گرفتند و هم تاثیر گذاشتند. این موسیقی هندی که امروز می‌شنوید، آن چیزی نیست که ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال پیش رواج داشته است. هندی‌ها با توجه به ارتباطات گسترده‌ای که با دیگر مردم جهان داشته‌اند، نوعی از موسیقی بدون کلام را ارائه کرده‌اند که جای خودش را در دنیا باز کرده است. این کاری است که ما تازه از دو دهه پیش شروع کرده و در جوامع بین المللی بیشتر ظاهر شده‌ایم.

چه موانعی پیش روی موسیقی ماست تا ارتباطات جهانی‌اش را گسترش دهد؟ 
علیزاده: یکی از این موانع، دوری فرهنگی ما با کشورهای غربی است. تفاوت زبان و مسائل سیاسی را هم می‌توان در این امر دخیل دانست. برای مثال رفت و آمد هنرمندان ایرانی به برخی کشور‌ها به دلیل مشکلات سیاسی و اشکال تراشی در صدور ویزا به سختی صورت می‌گیرد. 

 
کنسرت حسین علیزاده و پژمان حدادی در تالار وحدت

 در این میان بداهه نوازی چه نقشی می‌تواند برای معرفی موسیقی ایرانی به مردم جهان ایفا کند؟ 

علیزاده: در موسیقی سنتی ما متاسفانه بداهه نوازی کم رنگ شده است. در حال حاضر بیشتر آثار ساخته شده یا قطعاتی که در ردیف‌ها موجود هستند و سال‌ها نواخته شده‌اند، تکرار می‌شوند. 
در حالی که بداهه نوازی مثل نقاشی است و مرز ندارد. بداهه نواز یک نقاش است که دارد لحظه خودش را می‌کشد و برای همین می‌تواند با هر مخاطبی در هر جای دنیا ارتباط برقرار کند. در واقع‌‌ همان طور که فرق زیادی بین یک نقاش ایرانی، اسپانیایی یا آمریکایی وجود ندارد، بداهه نوازی هم مرز‌ها را پشت سر می‌گذارد. بداهه نوازی زبان حال هنرمند است و در هنگام تولد از شنونده‌اش انرژی و الهام می‌گیرد.

یعنی ارتباط بداهه نواز و شنونده دو طرفه است؟ 
علیزاده: صد در صد. غیر از این باشد که اصلاً متولد نمی‌شود. اتفاقی در بداهه نوازی شکل می‌گیرد که از آن می‌توان به عنوان یک فصل مشترک فرهنگی بین نوازنده و شنونده یاد کرد. برای همین در بداهه نوازی اگرچه در سه‌گاه یا شور یا هر دستگاه دیگر می‌نوازیم، اما تاثیری که یک مخاطب خارجی می‌گیرد، به اندازه شنونده ایرانی است و در مواردی شاید بیشتر هم باشد. چرا که مخاطب غیر ایرانی به دنبال تداعی معانی در این موسیقی نیست و خودش را بیشتر به لحظه می‌سپرد.

جالب این است که در تور کنسرت «آن و آن» در ایران هم، بداهه نوازی شما در هر منطقه تحت تاثیر فضا و فرهنگ آنجا قرار می‌گرفته است. یعنی در تبریز یک حال و هوا داشته و در بوشهر فضایی دیگر پیدا کرده است. 
علیزاده: این ویژگی بداهه نوازی است. وقتی در این سفر‌ها به هر جا می‌رفتیم، لهجه مردم، نوع موسیقی که در کوچه و بازار می‌شنیدیم، آوا‌ها و نواهای طبیعت منطقه و... همه این‌ها در ما تاثیر می‌گذاشت. یعنی وقتی در بوشهر یا بندرعباس کنار ساحل خلیج فارس قدم می‌زدیم، امکان نداشت تحت تاثیر صدای امواج قرار نگیریم و این در بداهه نوازی ما تاثیر نگذارد.

حتی در هر شهر، یک تم موسیقایی مشهور و معروف منطقه را هم می‌نواختید. 
علیزاده: با آقای حدادی این تصمیم را گرفته بودیم که در هر شهر، تمی مربوط به آنجا را به عنوان قطعه پایانی بداهه نوازی کنیم که در ایجاد ارتباط با مخاطب تاثیر خیلی زیادی داشت. 
اما در تبریز مثل آنکه بیشتر از دیگر شهر‌ها بداهه نوازی شما تحت تاثیر موسیقی محلی آنجا قرار گرفت. چرا؟ 
علیزاده: در کنسرت تبریز چون از جوانی موسیقی آذربایجان را می‌شناختم، این تاثیر گرفتن بیشتر از دیگر جا‌ها بود. سال‌ها نزد استاد علی سلیمی به مطالعه موسیقی آذری پرداخته بودم و طبیعی بود وقتی آنجا روی صحنه رفتم، ملودی‌های او الهام بخش کار من شد. 
موسیقی بوشهر را من تا حدی می‌شناختم و آقای حدادی به خوبی بر آن مسلط بود. موسیقی گیلان و مازنداران را هم خیلی رویشان کار کرده بودم و پیش از این از آن‌ها زیاد الهام گرفته بودم. برای همین در کنسرت‌هایمان در این شهر‌ها، تم‌ها و ملودی‌های زیادی را در بداهه نوازی خود به کار گرفته و پردازش کردیم. 
 اما در عوض بعضی از شهر‌ها بودند که متاسفانه شناخت مناسبی از هویت موسیقی آن‌ها نداشتم که این ضعف من است.

مثل اهواز که تم «لب کارون» را در کنسرت خودتان نواختید که از قطعات شاد و مردمی آن منطقه است. 
علیزاده: واقعیتش آنجا هر چه فکر کردم، هیچ ملودی یا تمی از موسیقی آن منطقه به ذهنم نرسید. اما در اهواز آنچه بیش از همه مرا به خود جلب کرد، چشم انداز و مناظر زیبای کارون بود. برای همین تصمیم گرفتم از ملودی معروف «لب کارون» که خواننده مردمی آغاسی خوانده بود، استفاده کنم. اگرچه این تم عامیانه است، اما وقتی اهواز می‌روی و کارون را می‌بینی، امکان ندارد به ذهنت نیاید. البته این تم را ما گسترش دادیم، پردازش کردیم و به فرم‌های خودمان در آوردیم.

 

به گفته علیزاده، موسیقی ردیف دستگاهی دغدغه و موضوع اصلی ذهن او نیست

اینجا این سوال پیش می‌آید وقتی برای بداهه نوازی روی صحنه می‌روید، دقیقاً می‌دانید چگونه می‌خواهید برنامه را پیش ببرید؟ 
علیزاده: با اینکه یک هماهنگی‌ها و تمرین‌هایی قبل از اجرا با هم داریم، اما از وقتی که پایمان را روی صحنه می‌گذاریم، تازه به طور حسی می‌فهمیم آن شب تا پایان چه اتفاقی می‌افتد و تا آخر کنسرت را به اصطلاح می‌خوانیم که چه می‌شود. در واقع گرما و نیرویی که از شنونده به ما منتقل می‌شود، برایمان آشکار می‌کند که چگونه شبی را پیش رو داریم و چه راهی را باید طی کنیم. 
بعد از اولین زخمه‌ها و نخستین نوا‌ها که برمی خیزد، باید به دنبال آن باشیم تا ضربان و تنفس شنونده را با خودمان یکی کنیم تا همراهمان شود. وقتی این اتفاق افتاد، این تاثیرگذاری گردشی می‌شود و بین ما و مخاطب می‌چرخد. حس ما به شنونده منتقل می‌شود که بعد از گذر از صافی جان او دوباره به سوی ما باز می‌گردد. این رفت و برگشت احساس ادامه پیدا می‌کند تا به اوج خود می‌رسد و نوازنده و شنونده را لبریز می‌کند. این برای ما خیلی زیباست که در کنسرت‌هایمان این تبادل انرژی با قدرت پیش می‌رود و همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

بهرنگ تنکابنی: حالا که بحث بداهه نوازی است، اجازه دهید من هم یک سوال از پژمان حدادی عزیز بپرسم. کنسرت «آن و آن» یک بداهه نوازی است که توسط دو ساز (از یک طرف تنبک و از طرف دیگر سه تار یا تار یا شورانگیز) انجام می‌شود و یک دوئت صد در صد به شمار می‌آید. در این دونوازی، دیالوگ‌هایی که این ساز‌ها به صورت بداهه دارند یا لایه‌های صوتی آن‌ها که به هم گره می‌خورد، اتفاق‌های موسیقایی عجیب و نابی را شکل می‌دهد. برایم آن جدال ریتمی که بین شما و آقای علیزاده هم شکل می‌گیرد، بسیار عجیب و تازه است. 
علیزاده (با خنده): بیشتر جر و بحث ریتمیک است. 
تنکابنی: بله بیشتر جر و بحث است. گاهی اوقات در مدت جهار دقیقه آن قدر تغییر ریتم دارید که ما که پشت صحنه کنسرت هستیم، خیلی وقت‌ها به هم می‌گوییم انگار آقای علیزاده به پژمان نمی‌خواهد رحم کند. می‌خواستم شما از این تجربه و فرآیند ذهنی که آن را شکل می‌دهد، برای ما بگویید. 
پژمان حدادی: بخش عمده آن حسی است که برای توصیفش کلام کم می‌آورد. واقعیتش من در بداهه نوازی سعی می‌کنم در لحظه قرار بگیرم و با فضا همراه شوم. در این حالت زمان برایم متوقف می‌شود و یک احساس بی‌وزنی لذت بخش به من دست می‌دهد. البته این وضعیتی است که فکر می‌کنم در بداهه نوازی به صورت خودکار پیش می‌آید. 
جدای از آن، بداهه نوازی نیازمند یک پشتوانه تجربی است که بدون آن نمی‌توان روی صحنه موفق بود. این توانایی به مرور زمان بوجود می‌آید که هیچ چیز دیگر جایش را پر نمی‌کند. 
سومین شرط موفقیت یک کنسرت همنوازی، این است که نوازنده‌های آن مدتی طولانی با هم نشست و برخاست داشته و زندگی کرده باشند. در این مورد من ۱۷ یا ۱۸ سال است که آقای علیزاده را می‌شناسم. تجربه‌های مشترک زیادی را با ایشان داشته‌ام و در این تور کنسرت هم که برای چند ماه همسفر و همنشین هم بوده‌ایم. 
سرآخر هم به عنوان تکمیل حرف‌هایم باید بگویم در بداهه نوازی وقتی در لحظه قرار می‌گیری، یک آزادگی مطلق به آدم دست می‌دهد و نوازنده یک جسارت مثبت پیدا می‌کند که آنجا غلط و درست دیگر مطرح نیست. در واقع فکر و ذهن درگیر این مسئله نمی‌شود، چون در تجربه‌های گذشته غلط و درست‌هایت را انجام داده‌ای و در آن حال و لحظه حس مهم‌ترین چیزی است که باید با آن همراه شوی.

 

پژمان حدادی، بداهه نوازی را سرشار از احساس آزادی و رها شدگی می داند


یعنی اشتباه نواختن در بداهه یک عیب نیست؟ 
علیزاده: تو آهنگسازی ده بار یک چیز را می‌نویسیم و پاره می‌کنیم و می‌ریزیم دور، حالا چرا فکر می‌کنیم در بداهه نوازی روی صحنه حق این کار را نداریم.

خب اینجا مخاطب شاهد اجراست، در حالی که کاغذ نت‌های پاره شده آهنگساز را کسی نمی‌بیند. 
علیزاده: بداهه نوازی مثل در تاریکی قدم زدن است و یک ریسک به حساب می‌آید. برای همین اشتباه در این کار عیب نیست، بلکه آغاز خلاقیت است. 
بعضی مواقع وقتی می‌خواهیم روی صحنه برویم، یک گیجی داریم و از خودمان می‌پرسیم می‌خواهیم چه کار کنیم. در بداهه نوازی وقتی کارت را بلد باشی و حتی مضرابت نگیرد، این به هیچ وجه مهم نیست، چون داری چیزی را در لحظه تجربه می‌کنی. 
حتی در بداهه نوازی می‌توانی از اشتباهت موضوع بسازی. من این را وقتی هنرجوی هنرستان بودم از استاد پایور یاد گرفتم. آن وقت در گروه پایور ساز می‌زدم و ایشان قطعات ساخته خود را با ما تمرین می‌کرد. یکی دو بار پیش آمد که ایشان قطعات خودشان را اشتباه زدند و تا کسی بیاید واکنش نشان دهد، دیدیم‌‌ همان اشتباه را جزو کارشان گذاشتند و براساس آن چیز تازه‌ای را خلق کردند. 
عنوان تور کنسرت خود را «آن و آن» گذاشته‌اید که اشاره به خلق اثر هنری در آن و لحظه دارد. از شما می‌خواهم فرآیند خلق این اثر آنی را از لحظه شکل گیری در ذهن، جاری شدن بر ساز، هماهنگ شدن با نوازنده همراه و... را توضیح دهید. 
علیزاده: ما وقتی برای بداهه نوازی روی صحنه می‌رویم، مثل نوزادی هستیم که در آب‌‌ رها شده‌ایم. می‌دانید که نوزاد توانایی شنا دارد و در آب احساس خوبی به او دست می‌دهد؛ این‌‌ همان حالی است که در بداهه نوازی وجود ما را در بر می‌گیرد. علاوه بر این، تخیل مثل خلق هر اثر هنری دیگر، نقش پررنگی در بداهه نوازی دارد. تخیل شکل‌ها و رنگ‌هایی دارد که قراردادی و کلیشه‌ای نیستند. وقتی دارم بداهه نوازی می‌کنم، طرح‌های گرافیکی زیادی در ذهنم می‌آید که می‌خواهم خودم را با آن‌ها تطبیق دهم. 
در بداهه نوازی، همیشه یک دوربین ذهنی در حال کار است که به دنبال فوکوس کردن تصویر است. بعضی از جملات هست که چارچوبش را می‌نوازم و آقای حدادی با تنبک ریتم می‌گیرد و جواب مرا می‌دهد که دوربین نمی‌تواند روی آن فوکوس کند؛ این به ما می‌گوید که باید جور دیگری جلو برویم. یا من ملودی را شروع می‌کنم که با ریتم آقای حداد همخوانی ندارد، اینجا هم تصویر دوربین ذهنی ما واضح نمی‌شود. در این فرآیند یک کند و کاوی بوجود می‌آید که بالاخره در یک جا نواختن من و ایشان جفت می‌شود؛ آنجاست که دوربین درست فوکوس کرده و تصویری واضح و شفاف را نشان می‌دهد. 
اگر تماشاگری دقیق باشد، اینجاست که متوجه آرامش ما دو نفر می‌شود، چون در واقع توانسته‌ایم همراه و هم نوای هم شویم. حتی بعضی وقت‌ها این جفت شدن کار آن قدر لذت بخش است که باعث خوشحالی و خنده من یا آقای حدادی هم می‌شود. اگر کسی از خم و چم بداهه نوازی آگاه نباشد، احتمالاً از این اتفاق تعجب خواهد کرد و از خودش می‌پرسد چه چیزی باعث خنده ما شده است. 
در حالی که این خنده بیرونی نیست و ناشی از این پرسش درونی است که از خودمان با تعجب می‌پرسیم واقعاً چه جوری این نت‌ها جفت شد. 
بداهه مثل زندگی است، مثل همین گفتگوی ماست که از قبلش نمی‌دانستیم از کجا شروع می‌شود و به کجا می‌رسد. یک رهایی در آن است که به کار طرواوت و تازگی می‌دهد.

در باره این‌‌ رها شدگی در بداهه نوازی توضیح بیشتری می‌دهید؟ 
علیزاده: این‌‌ رها شدگی هم برای شنونده و هم برای اجرا کننده رخ می‌دهد. چون همه چیز در لحظه پیش می‌آید، هم نوازنده و هم مخاطب خودشان را از قالب‌ها و الگوهای از پیش تعیین شده آزاد می‌بینند و هر لحظه انتظار دارند یک نوای تازه بشنوند و یک اتفاق جدید را شاهد باشند. 
البته دو نکته در این میان است. اول آنکه در مخاطبان جوان که کمتر زیر نفوذ کارهای قدیمی و معروف قرار دارند و پویا‌تر هستند، این‌‌ رها شدگی پر رنگ‌تر است و دوم اینکه رهاشدن شنونده بستگی زیادی به اجرا کننده دارد.

 

علیزاده می گوید نباید با ساخت سازهای تازه برای موسیقی ایرانی عوامانه برخورد کرد


شما در طول همین گفتگو از ترکیب «موسیقی ایرانی» بار‌ها استفاده کردید. می‌خواستم بدانم مراد شما از «موسیقی ایرانی» دقیقاً چیست؟ 
علیزاده: موسیقی ایرانی مجموعه آثاری است که از ذهن یک ایرانی برپایه سنت‌های گذشته یا براساس فرهنگ‌های مناطق و نواحی گوناگون این سرزمین بزرگ پدید می‌آید.

یعنی تعصب خاصی نسبت به نوعی از موسیقی ندارید؟ 
علیزاده: اصلاً با همین واژه تعصب مشکل دارم و خوشحالم که سد آن را شکسته‌ام. ما پیش از آنکه ارتباط درست با ریشه‌ها و سنت‌هایمان داشته باشیم و جوهره آن‌ها را درک کنیم، رویشان بیشتر تعصب داریم. خیلی جا‌ها هی تکرار می‌شود که ما جامعه‌ای پایبند به سنت‌ها هستیم، در حال که سنتی نمانده تا به آن عمل نماییم. این سنت در کجای زندگی اجتماعی یا فرهنگی ما باقی مانده است؛ در معاشرتمان با یکدیگر، در لباس پوشیدنمان، در زبان روزمره یا در آداب و رسومی که به جا می‌آوریم؟ این در حالی است که در همه این موارد و از جمله موسیقی، تعصب به این سنت‌ها خیلی پر رنگ باقی مانده است.

خب نباید تلاشی برای حفظ این سنت‌ها داشته باشیم؟ 
علیزاده: حتماً باید این کار را بکنیم. موسیقی ردیف دستگاهی ما گنجینه‌ای است که باید متخصصانی آن را حفظ کنند. اما مشکل اینجا پیش می‌آید که یک عده خود را متولی و نگهبان آن می‌دانند و اجازه برداشت‌های نو و بهره برداری از آن را نمی‌دهند. 
برای مثال اگر کسی جور متفاوتی آهنگ بسازد یا بنوازد، فوری می‌آیند و می‌گویند این برابر اصل نیست و برای مثال میرزا عبدالله این جوری نگفته است. غافل از اینکه میرزا عبدالله هم این‌ها را از سیاره‌های دیگر نیاورده و خودش شروع کرده و چیزهایی را گفته است. 
با موسیقی سنتی ردیف دستگاهی، ما داریم تاریخ یک دوره را تکرار می‌کنیم که ارزش، جایگاه و متخصص خودش را باید داشته باشد و البته نباید در آن متوقف شویم.

می‌توان در عین وفاداری به این سنت‌ها، نوآوری هم کرد؟ 
علیزاده: ابتدا باید بدانیم مراد ما از وفاداری چیست؟ از کسانی که خودشان را وفادار به موسیقی سنتی معرفی می‌کنند، اگر بپرسیم به چه وفادار مانده‌اند، نمی‌توانند پاسخ درستی بدهند. این در حالی است که انسان عوض می‌شود و زبان هنری هم عوض می‌شود و البته جوهره آن ثابت می‌ماند. در واقع ما نمی‌توانیم با آموزش، زبان و ابزار یک قرن پیش به موسیقی امروز نگاه کنیم. 
هر هنر سنتی یک تعاریف، چارچوب و مقرراتی دارد که اگر آن را رعایت کردی، آن را پاس داشته‌ای که در جای خودش بسیار خوب هم هست، اما در این صورت نمی‌توان همزمان حرف از نوآوری هم زد، چون امکان ندارد.

در واقع شما هم موسیقی ردیف دستگاهی و هم موسیقی مقامی و نواحی را منبع الهام و سرچشمه‌ای می‌دانید که می‌توانند دستمایه خلق آثار نو قرار بگیرند. 
علیزاده: به هر صورت همه این‌ها بخشی از فرهنگ موسیقی ایران است که باید با آن‌ها آشنا باشیم. در این میان موسیقی ردیف دستگاهی موضوع اصلی ذهنی من نیست، چه در آهنگسازی و چه در نوازندگی. من کاملاً به موسیقی‌های مناطق مختلف ایران توجه دارم و از آن‌ها الهام و بهره می‌گیرم. البته اگر یک روز قرار باشد به طور دقیق کاری مربوط به موسیقی نواحی را اجرا کنم، بی‌شک به سراغ نوازندگان‌‌ همان منطقه می‌روم. 
 از یاد نبریم ایران یعنی همه ایران و تنها به تهران محدود نمی‌شود. فرهنگ‌ها و موسیقی‌های متنوع ایران زمین را باید دوست داشته باشیم و بشناسیم که آن وقت بی‌شک در کارمان تاثیرش را می‌گذارد. اگر از هریک از این فرهنگ‌ها جدا بمانیم، به خودمان ستم کرده‌ایم 
این تعصب‌ها جلوی درک و شناخت درست ما را گرفته و کورمان کرده است. ما به جای تعصب ورزی، بهتر است از انرژی، ماهیت و قابلیت‌های نهفته سنت موسیقاییمان برای آینده این هنر استفاده کنیم. وقتی ما تعصب کور داریم، یعنی حتی متوجه توان هنری بالای این سنت‌ها هم نیستیم.

آیا پا نگرفتن گروه موسیقی دوستی که دو سال قبل پیشنهاد تشکیل آن را دادید، به دلیل همین اختلاف‌های هنری است یا علت دیگری دارد؟ 
علیزاده: اینکه چند موسیقی‌دان اختلاف نظر هنری داشته باشند، سد راه همکاری آن‌ها نیست.‌‌ همان طور که ما سال‌های گذشته با سلیقه‌های متفاوت دور هم جمع شدیم، بازهم می‌توانیم این کار را بکنیم. فکر می‌کنم‌‌ همان طور که من و آقای شهرام ناظری بعد از مدتی دوباره با هم کار کردیم و کنسرت دادیم، این اتفاق می‌تواند با تعداد بیشتری از موسیقی دانان با تجربه بیفتد. 
این حرکت‌ها نیاز به میل و اراده و البته هماهنگی‌های لازم دارد که اگر تحقق پیدا کند، هم به نفع موسیقی ایرانی و هم به نفع هنرمندان و مخاطبان است.

یعنی اینکه یک بار دیگر شما را روی صحنه در کنار محمد رضا شجریان ببینیم، دور از انتظار نیست؟ 
علیزاده: من و شجریان دوست هستیم و دغدغه مشترک ماست که دوباره مزه رفاقت و کار مشترک را روی صحنه بچشیم. وقتی بحث گروه دوستی را مطرح کردم، دغدغه‌ام این بود که حتماً از آقایان شجریان و لطفی دعوت بکنم تا این کار صورت بگیرد. حتی اگر یک بار هم همه این دوستان عزیز دور هم دوباره جمع شوند، کاری بزرگ است. از یاد نبریم که عمر کوتاه است و باید آن را غنیمت شمرد.

 

علیزاده و حدادی اعتقاد دارند موسیقی بدون کلام جای خود را میان علاقمندان باز کرده است

سالهاست که بحث موسیقی بدون کلام (سازی) ایرانی داغ است و هنرمندانی در این عرصه فعالیت‌هایی داشته‌اند. می‌خواستم بپرسم آیا سازهای شناخته شده و موجود فعلی می‌توانند پاسخگوی این جریان باشند یا نیاز است که سازهای جدیدی ساخته شوند. 
پژمان حدادی: به نظر من سازهای شناخته شده موسیقی ایرانی که بیشتر با عنوان سازهای شهری از آن‌ها یاد می‌شود، می‌توانند پاسخ گوی نیاز باشند. حال اگر سازهای موسیقی مناطق گوناگون کشورمان را هم به آن اضافه کنیم، این توانایی افزایش پیدا می‌کند.


یعنی ما در حال حاضر تنوع صدایی مورد نیاز را در سازهای موجود داریم؟ 
علیزاده: من وقتی نواختن «سلانه» را آغاز کردم، برایم یک کار تجربی بود.‌‌ همان وقت خیلی از شنونده‌های حرفه‌ای و جدی موسیقی به من گفتند که با «سلانه» ارتباط مناسبی برقرار نکرده‌اند، در حالی که من با آن‌‌ همان دستگاه‌های موسیقی ایرانی را نواخته بودم. آنان با رنگ صدای ساز ارتباط برقرار نمی‌کردند، در حالی که باید این رنگ‌های متنوع صدایی را جستجو کرد و یافت.

پس این نیاز وجود دارد؟ 
علیزاده: اول این نیاز باید در ذهن آهنگساز بوجود بیاید تا بعد بخواهیم وسیله‌اش را بسازیم. این اتفاق در طول تاریخ اروپا بار‌ها رخ داده و تکرار شده است. بسیاری از آهنگسازان غربی باعث شده‌اند سازهای جدید ساخته شوند یا سازهای قدیمی تغییر شکل دهند. برای مثال شما در شهری مثل وین، در موزه‌ها سازهای قدیمی زیادی را می‌بینید که با امروزشان تفاوت‌های زیادی دارند. برخی از سازهایی هم که امروز در ارکستر بزرگ جا افتاده‌اند را اصلاً در موزه‌ها پیدا نمی‌کنید که نشان می‌دهد در طول زمان به ارکستر‌ها اضافه شده‌اند.

مثل کدام ساز‌ها؟ 
علیزاده: مثل بسیاری از سازهای کوبه‌ای که به تدریج به ارکستر‌ها اضافه شده‌اند. این تحول آن قدر گسترده است که برای مثال تنبک ما هم در چند سال گذشته توانسته به عنوان یک ساز کوبه‌ای به ارکسترهای بزرگ دنیا راه پیدا کند و صدایش با دیگر ساز‌ها ترکیب شود. در واقع ساز‌ها بر اساس ذهنیت آهنگسازان است که رشد پیدا می‌کنند.

نظرتان نسبت به جریان ساخت سازهای جدید ایرانی که در چند سال گذشته شتاب زیادی هم پیدا کرده است، چیست؟ 
علیزاده: با اینکه من این تجربه‌ها را در کل مثبت می‌بینم، اما باید آن را از بحث شخصی در آورد، چرا که به تنهایی نمی‌توان دنبال آن رفت. هر تجربه در این زمینه باید از سوی متخصصان بررسی شود. آهنگساز، سازنده ساز، نوازنده و... همه باید در کنار هم روی کیفیت تکنیکی و صدایی این ساز‌ها بحث و گفتگو کنند تا بتوان از دل آن به نتیجه رسید. 
از سوی دیگر با مقوله ساز سازی نباید عوامانه برخورد کرد. برای مثال تغییر در یک ساز نباید براساس مثلاً زیبایی‌اش باشد. من دیده‌ام به سازی یک سیم افزوده‌اند که وقتی از سازنده‌اش پرسیده‌ام چرا؟ گفته دیدم قیافه‌اش تکراری شده است و برای همین تغییرش دادم. 
ما تغییر ساز‌ها را نباید تنها در شکل ببنیم. باید بررسی کنیم چقدر گستره صدایی موسیقی ما را گسترش می‌دهد و چقدر می‌تواند دست آهنگساز‌های ما را باز کند تا بتوانند ذهنیت و تخیل خود را پیاده کنند. به عبارت دیگر نتیجه موسیقایی مهم‌تر از شکل سازهاست ومهم تغییر صدادهی ساز است نه شکل آن. باید به جستجوی صداهای تازه رفت. 
این ساز‌ها باید روی صحنه به صورت زنده و در استودیو برای ضبط به کار گرفته شوند تا از سوی منتفدان مورد نقد قرار بگیرند تا نتایج مثبت و منفی آن استخراج شود. حتی تک نوازی یا گروه نوازی سازهای تازه یا تغییر یافته هم خیلی مهم است که باید به آن توجه کرد. ترکیب صدا و ارکستر یک فضای جدا از تک نوازی است که متخصص خودش را می‌خواهد تا آن را بررسی کند. 
 

 

بهرنگ تنکابنی: فکر می‌کنم یک کار کارگاهی روی سازسازی در اروپا انجام شده که در موسیقی ۱۲۰ ساله ما این اتفاق نیفتاده است. هیچ وقت ما کارگاه تحقیق در باره ساز‌ها نداشته‌ایم؛ نه در بخش دولتی نه بخش دانشگاهی نه خصوصی. ما نیامده‌ایم یک معیار‌ها و چارچوب‌های مشخص برای ساز‌ها و نوازندگی آن‌ها تبیین کنیم. برای مثال در حال حاضر سه کمانچه در کنار هم نمی‌توانند یک صدا را بسازند و هیچ‌گاه به دنبال رفع این نقص نبوده‌ایم تا یک ارکستر کامل زهی داشته باشیم. 
علیزاده: ما باید یاد بگیرم جمعی فکر و کار کنیم. متاسفانه این در فرهنگ ما جا نیفتادده است. چینی‌ها توانسته‌اند با سازهای سنتی خود ارکستر‌های بزرگ سمفونیک بوجود بیاورند یا هنرمندان جمهوری آذربایجان هم تجربه‌های زیادی در مورد ترکیب سازهای غربی و محلی کرده و ارکسترهای زیادی تشکیل داده‌اند.

یعنی با ساخت سازهای جدید ما هم می‌توانیم یک ارکستر کامل به معنای دقیق کلمه برای موسیقی ایرانی داشته باشیم؟ 
علیزاده: اول از همه نباید ما عقده خود کم بینی را قاطی این ماجرا نماییم و فکر کنیم هرچه تعداد ساز‌ها را بیشتر کنیم، اهمیت موسیقی ما هم بیشتر می‌شود. ما قبل از زیاد کردن تعداد ساز‌ها اول باید سازمان ارکستر را درست کنیم. 
به نظرم در تشکیل ارکستر هم مثل ساخت ساز ما در مواردی به بیراهه رفته‌ایم. بیشتر ظاهر یک ارکستر را ساخته‌ایم و باطن آن را فراموش کرده‌ایم. اول از همه باید ببینیم آیا لازم است و موسیقی ایرانی نیاز به ارکستر دارد یا نه؟ اگر جواب مثبت بود، آن وقت به فکر سازماندهی و نوع ساز‌ها و تعدادش باشیم.

هنوز پرونده ساز را در این گفتگو نبسته‌ایم، اجازه دهید یک سوال در باره سه تار بپرسم. این ساز چه رمز و رازی دارد که این قدر مورد توجه توده مردم و البته اهالی موسیقی است. برای مثال بیشتر نوازنده‌ها که ساز اصلیشان چیز دیگری است، سه تار هم می‌نوازند. این اشتیاق در خواننده‌های موسیقی ایرانی هم دیده می‌شود. چه قابلیت‌هایی این ساز را محبوب کرده است؟ 
علیزاده:‌‌ همان طور که در اروپا پیانو سازی عام است و توی خیلی از خانه‌ها پیدا می‌شود، در ایران سه تار این موقعیت را دارد. سه تار سازی کامل و در عین حال دست یافتنی است که راحت می‌توان آن را تهیه کرد. 
سه تار راحت حمل می‌شود و می‌توان همه جا آن را با خود برد؛ حتی در سفر. سازی است که خیلی زود با آدم اخت می‌گیرد و آدم هم با آن مانوس می‌شود. 
در دو سه دهه اخیر با اتفاقی که در سه تار نوازی رخ داده و خودش را از شکل‌های سنتی جدا کرده است، بر طرفدارانش افزوده هم شده است. 
در مقابل این سادگی‌ها، تار سازی است که اگر کسی دست رویش بگذارد و بخواهد در حد آماتور بنوازد، نمی‌توان به آن گوش کرد. اما در مورد سه تار یک آماتور هم می‌تواند به سطحی برسد که بتوان نوازندگی‌اش را گوش کرد. تار مهار کردنش سخت است به ویژه اگر نوازنده نآماتور باشد.

این‌ها که گفتید، قابلیت‌های عام این ساز بود. از نظر اهل حرفه‌ای موسیقی، سه تار چه امتیازی دارد که این قدر مورد توجه است؟ 
علیزاده: قابلیت‌های زیادی دارد. برای مثال من هر وقت می‌خواهم قطعه‌ای بسازم یا بزنم می‌بینم با سه تار چه خوب جواب می‌دهد. به خواننده‌ها هم کمک می‌کند تا فواصل را در اختیار بگیرند و درست بخوانند.

بسیاری از علاقمندانتان می‌گویند چند سالی است که نوازندگی، بخش عمده‌ای از وقت شما را گرفته و جایی برای آهنگسازی شما به ویژه برای ارکستر‌های بزرگ نگذاشته است. نمی خواهید در این حوزه فعال تر شوید؟
علیزاده: دل خودم نیز برای آهنگسازی بیشتر تنگ شده است. واقعیتش سال‌های گذشته شرایط به گونه‌ای بوده که یا باید کنسرت می‌داده‌ام یا موسیقی متن فیلم می‌ساخته‌ام. در این مدت البته خودم به خودم سفارشی برای ساخت آثار ارکسترال نداده‌ام که شاید در آن تجدید نظر کنم.

 

علیزاده همچنان در تلاش است تا با حضور بزرگان موسیقی ایرانی، گروه دوستی را تشکیل دهد


با این حرف معلوم است که موافق سفارش گرفتن یک آهنگساز برای خلق یک اثر نیستید. 
علیزاده: من با موسیقی سفارشی و قرار دادی که موضوعی را بدهند تا براساس آن کار کنم، موافق نیستم.

اما در عرصه موسیقی فیلم، کارهای ماندگاری ساخته‌اید. مگر این کار‌ها سفارشی محسوب نمی‌شوند؟ 
علیزاده: نه. این سفارش یک هنرمند به یک هنرمند دیگر است. شما برای یک فکر هنری می‌خواهید موسیقی بسازید. در واقع برداشت هنری آهنگساز از یک اثرهنری دیگر است.

خیلی‌ها خاطرات زیادی با قطعه ارکسترال شما با نام «نی نوا» دارند که سال ۱۳۶۲ ساخته‌اید. آیا ممکن است به آن حال و هوا برگردید؟ 
علیزاده: این اثر محصول سال‌هایی بود که مسائل بسیاری مثل جنگ، درگیریی‌های تند سیاسی و... بر جامعه سایه انداخته بود. آن زمان من هم ۳۲ سالم بود که تحولات ذهنی خودم، اتفاقات شخصی زندگی‌ام و سلیقه‌ام باعث پدید آمدن آن اثر شد. 
 «نی نوا» را خیلی راحت نوشتم، مثل آب روان در ذهن من جاری شد و نوشتن آن به سادگی نوشتن یک خاطره بود.
اگرچه دل من هم برای آهنگسازی تنگ شده است، اما بی‌شک نتیجه آن یک «نی نوا» دیگر نمی‌شود. بعد از ۳۰ سال، ذهنیت من، شرایط جامعه و سلیقه موسیقایی‌ام و... خیلی عوض شده است. 

 شما از جمله هنرمندانی هستید که باوجود همه مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که جامعه را درگیر کرده است، هیچ وقت کم کار نشدید و به اصطلاح قهر نکردید. حتی اگر موانعی هم پیش رویتان بوده، بیشتر سعی کردید آن‌ها را بشکنید و رد شوید. در باره این روحیه توضیح دهید. 
علیزاده: من فکر نمی‌کنم هیچ هنرمندی به طور عمد و از روی میل و اختیار قهر کند. در واقع آنان هر چند وقت خسته می‌شوند و کمی استراحت می‌کنند. هنرمندان‌گاه آن قدر در مسائل کوچک غوطه ور می‌شوند که انرژیشان را از دست می‌دهند. وقتی یک هنرمند همه‌اش درگیر مجوز، تهیه سالن، امکانات و... هستند، حق دهید که خسته شوند. شما به نسل قبل از ما نگاه کنید. چقدر از آنان به ناحق خانه نشین شدند و بسیاری با روحیه بد از دنیا رفتند.

خب با این ناملایمات چگونه باید برخورد کرد؟ 
علیزاده: خیلی انتظار از بیرون خودمان نداشته باشیم. نباید منتظر بمانیم تا همه امکانات فراهم شود تا کار کنیم. اینجا باید یاد بگیرم که با چنگ و دندان مبارزه کنیم و در برابر مشکلات کوتاه نیاییم. نباید همه چیز را با چاشنی سیاست قاطی کنیم که آن وقت از خیلی چیزهای اساسی باز می‌مانیم.


 عکس‌ها: ساتیار امامی

منبع:خبر آنلاین(www.khabaronline.ir)

استاد حسین علیزاده

حسين عليزاده از موسسه خيريه توانبخشي «فتح المبين» ديدار کرد

حضور حسين عليزاده و محمدرضا درويشي در رونمايي از يك ساز

ادامه نوشته

کنسرت استاد حسین علیزاده در تبریز

 حسین علیزاده گفت: شناخت دقیقی از موسیقی آذربایجان دارم و این شناخت، در بیشتر آثارم تاثیرگذار بوده‌ است.

 اين آهنگساز، ردیف‌دان، و نوازنده تار و سه‌تار در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ‌ایران(ایسنا) منطقه‌آذربایجان شرقی، با اشاره به اصالت آذری خود گفت: با توجه به این که پدرم اهل ارومیه بود، در دوره‌ نوجوانی، سفرهای زیادی به تبریز داشتم و زبان آذری را هم در جریان همین سفرها یاد گرفتم؛ اما در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ـ به جز دوره‌ای که برای آموختن موسیقی آذری از زنده‌یاد «استاد علی سلیمی»، به تبریز سفر داشتم ـ فرصتی دست نداده بود که در این شهر فرهنگی حضور داشته باشم.

 نامزد سه دوره جایزه موسیقی گِرمی، با اشاره به نقش موسیقی آذربایجان در دوره معاصر گفت: زنده‌یاد استاد «غلام‌حسین بیگجه‌خانی» با تمام تسلطی که بر موسیقی مقامی داشتند، بیشتر به اجرای موسیقی دستگاهی تمایل داشتند اما مرحوم «استاد علی سلیمی» از بزرگان موسیقی آذری بودند و نقش عمده‌ای در پیشرفت موسیقی این حوزه داشتند و بنده نیز در مقطعی، نزد ایشان، موسیقی آذری فراگرفته‌ام.

 وی افزود: این دو استاد بزرگوار، از چهره‌های شاخص موسیقی تبریز و آذربایجان هستند و دو نوع مختلف موسیقی را ارائه و آموزش می‌دادند.

 آهنگساز «نینوا» یادآور شد: تبریز مانند خانه خودم است و موسیقی آذری را سال‌ها نزد استاد سلیمی آموخته‌ام، به طوری که اساس آن، در روند اندیشه، روش و فکر من قطعاً نقش داشته است و نماد این تاثیر، تحرکی است که در آثار مختلفم وجود دارد و به نوعی، مربوط به ریشه آذری من است.

 علیزاده با اشاره به استقبال مردم در شهرهای مختلف از تور کنسرت «آن‌وآن» گفت: فکر نمی‌کنم، امروز کسی به اندازه ما احساس خوشبختی بکند؛ چرا که از نزدیک با شهرهای مختلف کشورمان ـ که از کودکی در کتاب‌های درسی خوانده‌ایم و در خاک آن زندگی کرده‌ایم ـ آشنا شده‌ایم و صفا و صمیمیت مردم را به عینه، حس کرده‌ایم.

 وي افزود: وقتی که وارد شهری می‌شویم و لطف و صفای مردم را می‌بینیم، شور خاصی در دل‌مان بر پا می‌شود و به خوشبختی‌های‌مان اضافه می‌شود.

 آهنگساز «بی‌تو به سر نمی شود» ادامه داد: با درکی که طبیعتاً در سن‌و‌سال ما عمیق‌تر است، وقتی به جای‌جای این کشور سفر می‌کنیم، علی‌رغم وجود تمام تفاوت‌های فرهنگی، به عینه حس می‌کنیم که در سرزمینی زندگی ‌می‌کنیم که پر از عاشق است و مردم آن نسبت به هنر و موسیقی احترام قائلند.

 وی یادآور شد: متاسفانه در تهران، شتاب زندگی، به گونه‌ای است که برخی از خصوصیات و روابط دوستانه انسانی، رنگ باخته و مردم، بیشتر به «کار» مشغول هستند تا «زندگی» اما وقتی به شهرستان‌ها سفر می‌کنیم، می‌بینیم زندگی با تمام لطف و صفای خود، هنوز جریان دارد؛ هر چند که شاید این موضوع، برای خود شهرستانی‌ها، زیاد محسوس نباشد.

 این پژوهشگر موسیقی، به درک بالای موسیقی در مخاطبان شهرستانی اشاره کرد و افزود: برخلاف رویه‌ای که خیلی‌ها فکر می‌کنند در شهرستان‌ها، مردم، بیشتر، موسیقی باکلام را می‌پذیرند، استقبال از برنامه «آن‌وآن» در تمام شهرهای کشور، خوب بود.

 آهنگساز «به‌تماشای‌آب‌های‌سفید» با اشاره به تاثیرپذیری از فرهنگ و موسیقی بومی شهرهای مختلف در اجراهای مختلف تور آن‌وآن، خاطرنشان کرد: در اجرای شهرهای بوشهر و اهواز، علی‌رغم آشنایی کمی که با موسیقی جنوب داشتم، از موسیقی این منطقه، در اجرا استفاده کردم؛ اما تبریز، در خون من است و موسیقی آذری را به خوبی می شناسم و این آشنایی، قطعاً در نحوه بهتر اجرای تاثیر گذار است.

 علیزاده تاکید کرد: این تصور که با توجه به جمع شدن امکانات در پایتخت، باید برای این شهر، ویژگی و امتیاز خاصی قائل شویم، ذهنیت نادرستی است.

 نوازنده تار و سه تار، به برنامه‌های آتی خود اشاره کرد و افزود: برنامه کنسرت‌ها، معمولاً از یکی‌ ـ دو سال پیش مشخص است و طبق برنامه قبلی، بعد از اتمام تور «آن‌وآن» در ایتالیا اجرا خواهیم داشت و البته در پاییز امسال، در تهران و شیراز، کنسرت خواهیم داشت.

 آهنگساز مجموعه تلویزیونی «در چشم باد» افزود: پیشنهاد ساخت موسیقی برای چند فیلم نیز دارم که البته هنوز هیچ‌یک، قطعی نشده و بیشتر دنبال این هستم که موضوع و محتوای فیلم، از جنس موسیقی‌ام باشد.

 وی خاطرنشان کرد: بعضی وقت‌ها پیش می‌آید که ساخت موسیقی برای فیلم، به من پیشنهاد می‌شود و من، با توجه به محتوای اثر، آهنگساز دیگری را به فیلمساز پیشنهاد می‌کنم.

 حسین علیزاده و پژمان حدادی شامگاه دیروز وارد تبریز شده و در بدو ورود، مورد استقبال رضا صداقت ـ مدیر برنامه‌های وی در تبریز ـ و جمعی از هنردوستان تبریزی واقع شدند.

 علیزاده و حدادی، 28، 29، و 30 اردیبشهت بداهه دونوازی خود را در سالن پتروشیمی تبریز، به روی صحنه خواهند برد.

منبع:خبرگزاری ایسنا (isna.ir)

برای شکست سنت‌های غلط تور کنسرت «آن و آن» را برگزار کردم

حسین علیزاده امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در بهبهان اظهار کرد: بسیار خوشحال هستم که در ادامه تور کنسرت درون کشوری خود با هنرمند برجسته، پژمان حدادی به بهبهان آمده و در این شهر علم و فرهنگ و تمدن به اجرای موسیقی خواهم پرداخت.

 وی افزود: حضور در این شهر و استقبال از هنرمندان شانسی است که مردم به ما داده و از بابت آن بسیار شکرگزار خدا بوده و از مردم نیز به دلیل این همه لطف و محبت سپاسگزارم.

 این هنرمند برجسته کشور تصریح کرد: به دلیل شرایط موجود، محدودیت‌ها و مشکلاتی وجود دارد که سبب می‌شود همه اجراهای بزرگ و موسیقی در تهران باشد و ما نیز برای شکستن این سنت غلط اقدام به اجرای تو درون کشوری در شهرهای اهواز، بهبهان، بوشهر، تبریز، ساری و آمل کرده‌ایم.

 وی در ادامه در خصوص این تور گفت: پس از اجرای برنامه‌ها در بهبهان، به بوشهر رفته و پس از دو شب اجرا در این شهر، با طی مسافتی 2 هزار کیلومتری به تبریز می‌رویم، پس از آن و در ادامه تور نیز به استان مازندران و شهرهای ساری و آمل خواهیم رفت.

 وی در پایان خاطر نشان کرد: من با شور، شوق و اشتیاق فراوانی به این شهرها آمده و خواهم رفت زیرا همانگونه که قبل از آغاز تور گفته‌ام برای پیدا کردن و یافتن چیزهایی که در شهر خودمان گم کرده‌ایم به این شهرها و مناطق آمده و با علاقمندان به موسیقی همراه می‌شویم.

منبع:خبرگزاری فارس

یاد استاد ...

سلام

اگر دير امدم سرباز بودم ...
----------------------------------

خدا رحمت كند استاد ذوالفنون را .
ياد ان روز كه در قزوين به كنسرت استاد رفتم و براي اولين بار ايشان را ديدم ، براي اولين بار ان همه صدا كه ديده بودم به گوش از ان پنجه خوشفکر ، به چشم ديدم ، بخير.
ياد ان روز بخير كه با خبر شدم استاد وبلاگ من را ديده است .
ياد ان نغمه هاي كتاب اول استاد بخير كه نوار كاست هميشگي من در خانه و ماشين بود نغمه‌هايي كه به اندازه اي گوش داده بودم كه همه قطعات ان را حفظ بودم قبل از ان كه حتي به كلاس سه تار روم .
ياد ان همه نغمه خاص ، لطيف ، منحصر بفرد از ان ساز نغمه ساز
ياد ان همه زخمه زبان ها كه به اين سبك استاد مي زدند بخير .
ياد استاد بخير .
ياد استاد بخير .
ياد استاد .

خدانگهدار استاد

جلال ذوالفنون از نگاه ياران



اين چه رازيست كه هربار بهار با عزاي دل ما مي‌آيد

بيتا ياري ولوله به پا شده در مردم نويد رسيدن حيات دوباره زمين، بهار را مي‌داد اما استاد جلال ذوالفنون به بهار نرسيد و تنها يك روز مانده به آن، براي هميشه با زمستان سال نود از زندگي رخت بربست تا در عالمي ديگرحيات يابد و اين‌‌گونه جامعه موسيقي بازهم استاد بي‌بديلي را از دست بدهد وسال نوي خود را با اندوه آغاز كند. تلخ‌تر اينكه در اين روزگار وانفسا كه انسان‌ها و اساتيد خوب در آن اندكند، از شمار خوبان عالم باز يكي كمتر شد، آن هم استاد ذوالفنوني كه به شهادت تمامي كساني‌كه از دور و نزديك با او حشر ونشر داشتند به خاطر وارستگي‌اش از ماديات با خلقي خوش و روحيه شاداب و ديد طنز به زندگي باعث انرژي مثبت در اطرافيان مي‌شد و محبوب دوستان و آشنايان بود.

اين استاد بي‌ادعا و صاحب سبك سه‌تار كه به گفته اساتيد در زمان خودش آن‌گونه كه شايسته است منزلتش درك نشد با فراگيري ويولن از برادربزرگ‌ترش محمود (خداوند عمرشان را دراز بدارد) شروع كرد و با درك مكتب اساتيد برتر زمان صبا، وزيري، خالقي، عبادي، درگاهي، هرمزي، فروتن و نورعلي برومند به سبكي در نوازندگي سه‌تار دست يافت كه مخصوص خودش بود وبه نوعي نمك انگشتان او محسوب مي‌شد. شيوه نوازندگي ايشان موجب رونق سه‌تارنوازي و علاقه‌مندي بيشتر جوانان به اين ساز شد و اين ساز را از حالت محفلي خارج كرد. با اين همه در تعطيلات نوروزي مطبوعات فقدان ايشان با كوتاهي در رسانه‌ها مواجه شد كه البته به گفته ظريفي همان بهتر كه رسانه ملي درگيرمسائل روزمره بود، چراكه پيام تسليت سيدمحمدخاتمي ريس جمهورسابق به خانواده استاد و پيام‌هاي هنرمنداني چون شجريان و ناظري كه در ايران نبودند خودگوياي تمامي زوايا و درك جايگاه والاي اين استاد است.

متون ذيل صحبت‌هاي دوستان و اساتيد براي درك شأن كمتر شناخته شده ايشان در موسيقي است. ذكر صفات خوب و شخصيت اخلاقي ايشان و تسليت‌ها از صفحات روزنامه خارج بود لذا سعي كرديم در هر بخشي از صحبت‌هاي اساتيد زاويه ناگفته‌يي را پوشش دهيم تا از تكرار حرف‌ها پرهيز كرده باشيم، هرچند كه به قولي بايد از اخلاق استاد زياد نوشت، چراكه هيچگاه موجب رنجش كسي نشده و هرگز لب به بدگويي بازنكرده.

متاسفانه با تمام تلاشي كه انجام داديم نتوانستيم با شهرام ناظري كه در خارج از ايران به سر مي‌برد گفت‌وگو كنيم. و در ميان هنرمنداني كه گفته‌هايشان را پوشش داديم جاي او خالي است.

زندگي جلال ذوالفنون در چند گزاره



جلال ذوالفنون در سال1316 در آباده متولد شد. در كودكي با خانواده به تهران آمد، تار پدر و ويولن برادرش او را با موسيقي آشنا كرد و از 10 سالگي به سه‌تار پرداخت.

براي ادامه موسيقي به هنرستان موسيقي ملي رفت، در آنجا سه‌تار چندان جدي و مورد استفاده نبود و او به ناچار تار را برگزيد، با سازهاي ديگر چون ويولن نيز آشنا شد و آن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت و در اين حال سه‌تار را همچنان مي‌نواخت. در هنرستان از رهنمودهاي مرحوم موسي‌خان معروفي در زمينه تكنيك سه‌تار برخوردار شد و به اين ترتيب هشت سال آموزش وي در هنرستان به فراگيري سه‌تار، تار و ويولن گذشت.

همزمان با تاسيس رشته موسيقي دانشكده هنرهاي زيبا به آنجا راه يافت و با چهره‌هاي شاخص موسيقي ايران نظير مرحوم نورعلي‌خان برومند و دكتر داريوش‌ صفوت آشنا شد. اين آشنايي به وي امكان داد تا شناخت تازه‌يي از موسيقي اصيل و امكانات وسيع سه‌تار به دست آورد. از اين زمان بود كه وي تمركز و توجه خود را بر آموختن و گسترش اين ساز معطوف ساخت.

در ادامه راه از روش‌هاي اساتيدي چون مرحوم صبا و مرحوم ارسلان‌خان درگاهي و همچنين راهنمايي‌هاي ارزنده دكتر صفوت بهره فراوان يافت.

پس از اتمام دانشكده در همان جا و نيز مركز حفظ و اشاعه موسيقي ملي به تدريس سه‌تار پرداخت. حضور در اين مركز موهبت كسب فيض از محضر اساتيدي چون سعيد هرمزي و يوسف فروتن را برايش به همراه داشت.

از ذوالفنون كتابي با عنوان «گل صدبرگ» منتشر شده است كه ديدگاه‌ها و زندگي و برخي خاطرات او از زيست موسيقايي و حرفه‌يي‌اش را بيان مي‌كند.

پس از انقلاب ذوالفنون در چند حيطه تاثيرگذار بود، ابتدا آشنا ساختن عموم مردم با ساز در قالب همكاري‌هايي كه با شهرام ناظري و برخي ديگر از هنرمندان داشت كه اوج آن انتشار آلبوم گل صدبرگ و آتش در نيستان با شهرام ناظري و آلبومي از نگاه ياران با صداي صديق تعريف بود. برخي از آثار ذوالفنون همانند پرواز و پرنيان به صورت آلبوم تكنوازي سه‌تار نيز منتشر شده‌اند.

حيطه ديگر تدوين كتابي براي آموزش سه‌تار به جوانان علاقه‌مند به موسيقي اصيل ايراني و ساز سه‌تار بود كه تاليف وي در اين زمينه سهمي جدي در فراگير ساختن اين ساز ايفا كرد.


رديفي تازه از سه‌تار ذوالفنون مي‌جوشيد


حسين عليزاده

براي من جلال ذوالفنون هميشه زنده است. اين اتفاق باور نكردني است ولي اتفاقي است كه براي همه مي‌افتد و مهم آن نامي است كه از ايشان در تاريخ موسيقي ما مي‌ماند كه ابدي است. آشنايي من با اين هنرمند ارزشمند به زمان دانشجويي در سال 1349 باز مي‌گردد. آشنايي عميق‌مان بيشتر در مركز حفظ و اشاعه موسيقي شكل گرفت. ايشان پيشكسوت ما بودند چرا كه از هنرجويان دوره اول هنرستان بودند. ساز تخصصي ايشان تار بود ولي تنها كسي بودند كه سه‌تار مي‌نواختند. از زماني صحبت مي‌كنم كه استاد عبادي در قيد حيات بودند و همه سه‌تار را به نام ايشان مي‌شناختند. در نسل جوان‌تر از ايشان كسي جز ذوالفنون نبود. استاد نورعلي برومند به ايشان تاكيد كردند بيشتر تمركزشان را روي سه‌تار بگذارند و وقتي‌كه نخستين گروه مركز حفظ و اشاعه تشكيل شد نوازنده‌هاي تار من و آقاي لطفي بوديم، كمانچه آقايان مقدسي و گنجه‌يي و آقاي حداديان ني مي‌نواختند و آقاي فرهنگ‌فر تنبك و سرپرست نخستين گروه مركز حفظ و اشاعه آقاي ذوالفنون بود. منش ايشان به گونه‌يي بود كه فاصله سني احساس نمي‌شد و قبل از اينكه به عنوان يك معلم در آن گروه در كنار ما قرار بگيرند به عنوان يك دوست نزديك و هم سن و سال ما را همرهي مي‌كردند. از همان ابتدا كه كار مي‌كرديم صميميت ايشان روي تك‌تك اعضاي گروه تاثير خيلي مثبتي مي‌گذاشت. نخستين تجربه‌هاي سفر به خارج از كشور را پيش از قبل انقلاب با هم داشتيم. آقاي ذوالفنون خيلي خيلي خوش‌سفر بودند و خلاصه به نوعي در عالم جواني بين ماها رقابت مي‌شد كه لحظات بيشتري را در كنار ذوالفنون باشيم. چه در هنگامي كه تمرين مي‌كرديم چه در عرصه زندگي يا ديدارها كه قديم‌ها بيشتر اتفاق افتاد. تا از در وارد مي‌شد احساس شعف داشتيم چون ذوالفنون همه‌چيز زندگي را با يك نگاه خاص مي‌ديد؛ اولا يك نگاه طنز به همه‌چيز داشت كه خصيصه خيلي از هنرمندان بزرگ است يعني زندگي را كه مردم خيلي بيش از حد جدي و دور از واقعيت مي‌بينند با تمام ظرايف و واقعيت‌هايش مي‌ديد اما به صورت طنز و اگر انتقادهايي از همكاران خودش داشت هيچ‌وقت نمي‌شد آن را بازگو نكند. در صورتي كه ما اغلب به خاطر رودربايستي‌هايمان خيلي چيزها را نمي‌گوييم اما ذوالفنون به خاطر زبان طنزش حتي شايد تندترين انتقادها را از دوستي مي‌كرد و آن دوست هم خيلي خوشحال مي‌شد، آن‌هم به دليل شكلي كه ذوالفنون بيان مي‌كرد. خلاصه يك عضو خيلي دوست‌داشتني مركز بود و هم ما و هم مسوولان كه در كنارش بوديم لحظات خيلي خوبي را سپري مي‌كرديم. درجمع يا گروهي اگر ذوالفنون نبود آن جمع هميشه سوت و كور بود و هميشه سراغش را مي‌گرفتند. اين البته خصوصيات شخصي ايشان بود كه من مي‌دانم تا آخرين لحظه عمرشان همين خصوصيات را داشتند چنانچه در مصاحبه‌هاي جدي هم باز نگاه خاص خودشان از گفته‌هايشان پيدا بود. از نظر هنري مي‌شود گفت كه ايشان خصوصياتي به نوازندگي سه‌تار دادند كه اين ساز براي همه جالب شد. يعني نه فقط اهل موسيقي يا كساني كه علاقه‌مند به موسيقي بودند حتي كساني كه توجهي به موسيقي نداشتند با ساز ذوالفنون به موسقي ايراني جذب مي‌شدند يعني اينكه نغمات موسيقي ايراني را به ظرايفي بيان مي‌كرد؛ همان ظرايفي كه در وجودشان بود و در زندگي روزمره. و باعث مي‌شد كه با شنونده در هر سطحي ارتباط برقرار كند. ذوالفنون يكي از بزرگ‌ترين رديف دان‌هاي موسيقي ايراني بود اما اين‌‌گونه نبود كه چون ايشان ساز مي‌زند فقط كساني قشر رديف دانند يا به رديف گوش مي‌كنند به ساز ايشان علاقه داشته باشند. مي‌شود گفت روي هرنوع شنونده‌يي چه استاد و متخصص و... تاثير مي‌گذاشتند. يكي از نكات بسيار جالب ديگر شناخت از ادبيات بود و خواننده‌يي كه شانس مي‌آورد و با ذوالفنون كار مي‌كرد حتما در آن مقطع پيشرفت زيادي مي‌كرد چون شناخت خيلي خوبي درباره تلفيق شعر و موسيقي داشت. به‌طوركلي از نظر صداها و فواصل و تحريرهايي كه خواننده مي‌خواست اجرا كند يكي از بهترين راهنماهاي خواننده‌هاي عصر خودشان بودند كه نقش بسيار موثري در موفقيت خواننده‌هاي همكارشان داشتند. چند باري كه با خود من صحبت كردند ضمن اينكه هميشه يك حالت تشويق‌كننده‌يي در مواجهه با من داشتند، اگر نظر و انتقادي مدنظرشان بود با روش خودشان يا حتي جدي‌تر مطرح مي‌كردند. من هميشه فكر مي‌كردم اين ذوالفنون نيست كه با من صحبت مي‌كند بلكه يك استاد مسلم موسيقي ايراني است كه داراي شعور به‌ويژه در زمينه هنر است و بايد آن نظر و انتقاد را محترم شمرد. ما به خاطر حيطه كاري و تنوع كاريمان خيلي ارتباط موسيقايي نداشتيم اما هرجا ديداري داشتيم همان رفاقت بود و همان لطفش برقرار بود و نظرش را پنهان نمي‌كرد. ذوالفنون تنها موسيقيدان ركي بود كه هيچ‌كس از او رنجيده نمي‌شد.

سبك نوازندگي ايشان شيوه خيلي خاص خود ايشان است. اولا قطعات ضربي خيلي در سبك نوازندگي ايشان نقش داشت. ايشان تم‌هاي محلي يا ملودي‌هايي از رديف را خيلي خوب در بداهه‌نوازي بسط و گسترش مي‌داد و بدون اينكه خيلي ساده باشد و بدون شلوغي در آن شكل ظريف خودش گوياي همه حالت‌ها بود. يعني به اندازه ظرفيت صداي يك تار از ساز بهره مي‌بردند و شما لبريز از آن صداي ساز مي‌شديد بدون اينكه از ظرفيت ساز خارج شود و صداي ناخن‌شان خيلي زلال بود و از نظر مطلب چيزي كم نداشت. ذوالفنون از جمله رديف‌دان‌هايي است كه هيچ‌وقت پابند رديف نبود. رديف در وجودشان نهادينه شده بود و اگر در بداهه نوازي جملاتي را از خودشان مي‌زدند در واقع خودش رديف جديدي مي‌شد و ايشان در شيوه نوازندگي‌شان روايتگر رديف نبودند بلكه خودشان به صورت سمبليك رديف بودند و موسيقي رديفي در بداهه‌نوازي‌شان متبلور بود. ضمن اينكه اين سال‌هاي اخير به نغمات موسيقي نواحي توجه داشتند و آن را در بداهه‌نوازي به گونه‌يي اجرا مي‌كردند كه فقط يك اجراي آهنگ محلي نبود بلكه برداشت خودشان بود، با تكنيك سه‌تار تركيب مي‌شد و مي‌شود گفت اثر جديدي با نغمه آشنا در بداهه‌نوازي به وجود مي‌آوردند. آهنگسازي ايشان جدا از اين مطلب نبود و در آهنگسازي دوشكل داشت؛ اگر براساس ملودي محلي بود همانند بداهه‌نوازي رفتار مي‌كردند اما اگر مي‌خواستند براساس رديف و موسيقي دستگاهي باشد، مي‌شود گفت كه هم جذابيت داشت و هم ردپاي موسيقي رديفي و اصالت درآن احساس مي‌شد. ايشان در كارها با هر كلامي كه در گذشته انجام دادند موفق بودند و از اين نظر جالب بود كه هم مردم عادي با آن رابطه عميق برقرار مي‌كردند و هم موسيقيدان‌ها. درباره سبك آموزش ايشان توجه زيادي داشتند و آموزش ايشان از همدلي بيشتر شروع مي‌شد و با شاگردان‌شان صرفا معلم و شاگردي برخورد نمي‌كردند بلكه با آنها دوستي عميقي داشتند و در حقيقت شاگردان‌شان دستياراني در به خاطر سپردن نغمات او بودند و به خاطر علاقه‌مندي و توجه شاگردان به اين نحوه آموزش، اين شيوه را به صورت نت منتشر كردند و چون تجربه ديرينه‌يي در آموزش دارند (از بدو تاسيس هنرستان در سال 28 ايشان با آثار اساتيد قديمي چون وزيري و... دمخور بودند و آموزش ديده بودند)، نكاتي را در آموزش لحاظ كردند كه پشتوانه‌يي از تجربه با آن همراه بود. شاگردان او خصوصيات خوبش را گرفته‌اند به‌طوري‌كه از نظر منش و رفتار خوب انساني هم مي‌توان روي آنها حساب كرد.

معتقدم با تمام ارزش‌هايي كه ذوالفنون داشت به خاطر وضع هرج و مرجي كه در موسيقي هست آن‌گونه كه بايد در زماني‌كه ذوالفنون در قيد حيات بود اهميت داده مي‌شد يا هر همفكري يا كاري كه در اين مملكت بايد براي موسيقي مي‌شد تا از او به عنوان يك استاد پيشكسوت استفاده شود، صورت نگرفت و ايشان هم به خاطر اينكه از اين وضع رنجيده مي‌شدند، ترجيح دادند با شاگردان‌شان خلوت پرمعنايي داشته باشند و كار و فعاليت‌شان را بدون هيچ تظاهري در جامعه انجام دهند.

ذوالفنون به شهرام ناظري شأن هنرمندي داد



بيژن كامكار

حتما دوستان و اساتيد هرآنچه درباره آقاي ذوالفنون بوده را گفته‌اند اما آنچه خودم به‌شخصه از آقاي ذوالفنون ديدم تواضع و فروتني و مهرباني بود و هيچ‌وقت ترش‌رويي از ايشان نديدم بلكه هميشه خنده بسيار زيبايشان روي لبان‌شان بود و به آدم قوت و انرژِي مي‌داد.

ما در كنسرت‌هايي كه با هم داشتيم، چه در خارج از كشور چه در شيراز چه كنسرت گل صدبرگ در تهران، روي صحنه هيچ‌گونه اضطرابي نداشتم چون حضور ايشان بسيار نيرو و انرژي مي‌داد. از ويژگي‌هاي استاد ذوالفنون اين بود كه ايشان هم از نظر حسي و عاطفي ساز را پيش بردند هم از نظر تكنيك.

امروزه جوانان فقط به تكنيك مي‌پردازند و همه شيريني و زيبايي ساز را فراموش كرده‌اند ولي ايشان به نظر من بعد از استاد عبادي تنها كسي بودند كه هم تكنيك، هم زيبايي و ظرافت را در سازشان داشتند و نشانه‌اش هم در تمام آثار ايشان هست.

واقعا يكي از افتخاراتم است كه در دوران طلايي موسيقي ايران كه ايشان هم حضور داشتند در كنار ايشان بودم؛ مثل گل «صدبرگ» و «آتش در نيستان».

ما حتي در موزيك فيلم هم با هم بوديم، همچنين در كار استاد حسين يوسف‌زماني «همت» كه افتخار خوانندگي‌اش را داشتم ايشان سه‌تار مي‌زد.

درموسيقي فيلم «اجاره‌نشين‌ها» بخشي از موزيك را ايشان اجرا مي‌كرد و بخشي را هم من افتخار همكاري با ايشان را داشتم.

در كاست سه‌نوازي «پرند» به همراه بيژن زنگنه نوازنده تنبك و من، ايشان سه‌تار مي‌زد. مهم‌ترين ويژگي استاد ذوالفنون اين بود كه حس و زيبايي و ملودي را با تكنيك همراه كرده بود.

امروزه نوازندگان فقط تكنيكي ساز مي‌زنند و حس و زيبايي ملودي را رها كرده‌اند. ايشان تنها كسي بود كه در دوران خودش، در اين دوراني كه زندگي مي‌كرد، در اين زمينه برتر بود و من او را جزو بهترين‌ها مي‌دانستم و حالا خيلي متاسفم كه در بين ما نيست.

از ويژگي‌هاي شخصيتي استاد ذوالفنون خونسردي و مهرباني ايشان بود كه هيچ خواننده‌يي را دچار تزلزل و اضطراب در خواندن نمي‌كرد و مسلما اين درسي بوده براي هر خواننده‌‌يي. اصولا خواننده‌ها تمام تجربه‌شان را از نوازنده‌هاي اطراف‌شان مي‌گيرند و يك خواننده به تنهايي كوچك‌ترين ارزشي در اين جامعه ندارد. يك خواننده در كنار موزيسين‌ها خواننده مي‌شود و به جايي مي‌رسد و به هر شأن و مقامي كه مي‌رسد مطمئن باشيد آدم‌هايي كه اطرافش بوده‌اند اين شأن را به او داده‌اند.

يكي از آدم‌هايي كه به شهرام ناظري شأن داد كه امروزه شهرام جزو بهترين‌هاي ايران محسوب مي‌شود، آقاي جلال ذوالفنون بود. مطمئنم كه با آقاي ناظري هم صحبت كنيد به اين نكته اذعان دارند.


در حاشيه دو خاموشي



امير بهاري

مرثيه اول| جلال ذوالفنون نوازنده توانمند سه‌تار در آستانه سال جاري شمسي بدرود حيات گفت. اين اتفاق با توجه به اينكه او چندي قبل صحت و سلامت در جشنواره موسيقي فجر روي صحنه رفت، غيرمنتظره بود. و بدين سان مرگ يكي از برجسته‌ترين نوازندگان سه‌تار، جامعه موسيقي را متاثر كرد.

جلال ذوالفنون بعد از بهره‌گيري از محضر اساتيد برجسته‌يي همچون نورعلي برومند، احمد عبادي، ابوالحسن صبا و داريوش صفوت تلاش كرده بود به لحن شخصي و منحصر به خود دست پيدا كند. ذوالفنون سازهاي ديگري هم آموخته بود از جمله ويولن كه در برخي جا‌ها سعي كرد از تكنيك‌هاي خاص ويولن‌نوازي روي سه‌تار هم استفاده كند و حتي در ايده‌هاي تنظيمي آثاري كه ساخت هم از اين تكنيك‌ها غافل نشد. ذوالفنون به رغم فعاليت در دنياي موسيقي سنتي، در بداهه‌نوازي‌هايش لطافتي داشت كه معمولا آنها كه خيلي دربند موسيقي رديف – دستگاهي هستند، از رسيدن به اين‌گونه نوا‌ها بازمي‌مانند و موسيقي و بداهه‌نوازي‌هايشان به سمت و سوي ديگري مي‌رود. بحث درباره ذوالفنون و تجربه‌هاي تكنيكي او بسيار است مثلا او نخستين كسي بود كه در نوازندگي سه‌تار از فضاهاي مختلف روي كاسه سه‌تار استفاده كرد. ذوالفنون با همين نوآوري‌هاي ظريف، سنت سه‌تارنوازي را يك گام به جلو برد و...

اما نكته جالبي در اين ميان وجود داشت كه در اين سال‌ها كم شاهدش نبوده‌ايم. اينكه در آستانه سال نو، جامعه مرده‌پرست ما به يكباره عزت نفس اين را پيدا كرد كه چندان داغدار اين مرگ نباشد و بحث و مرثيه را به زمان ديگري موكول ‌كند؛ زماني كه هيچ‌گاه نخواهد رسيد. به هر جهت رسانه ملي، صدا و سيما، مي‌توانست خلأ انتشار روزنامه‌ها در ايام نوروز را پر كند و برخورد شايسته‌تري با خاموشي يكي از بهترين نوازندگان سه‌تار تاريخ موسيقي سنتي ايران داشته باشد اما اين‌گونه نشد همچنان‌كه وقتي مهدي فتحي بازيگر توانمند تئا‌تر و سينما و تلويزيون در 29 اسفند سال 1382 درگذشت، با مرگ او هم برخورد چندان شايسته‌يي نشد. نكته جالب اينكه اغلب مردم، فتحي را به واسطه سريال امام علي (ع) كه از تلويزيون پخش شده بود، مي‌شناختند! با اين اوصاف توقع پرداخت به جايگاه هنري ذوالفنون از صدا و سيما زياده‌خواهي است!

مرثيه دوم| چند روز بعد از درگذشت جلال ذوالفنون، غلامحسين سمندري دوتارنواز برجسته اهل تايباد هم از دنيا رفت و اين‌گونه آغاز سال شمسي با اندوه ديگري براي جامعه موسيقي آغاز شد هرچند در زمان تحويل سال حضور ستاره‌هاي موسيقي پاپ در تلويزيون گرماي خاصي را به خانه‌هاي ايراني آورد.

غلامحسين سمندري روز سوم فروردين‌ماه جاري درگذشت. و متاسفانه به گفته مجتبي قيطاقي، رييس انجمن موسيقي خراسان رضوي كه در جريان احوال سمندري در اواخر عمر بوده است، برخورد بيمارستان سجاديه شهرستان تربت‌جام با غلامحسين سمندري درست نبوده. قيطاقي به ايسنا گفته بود: «دست چپ استاد سمندري بر اثر سكته مغزي از كار افتاده بود كه اين امر موجب شده بود ايشان روحيه مناسبي نداشته باشند، اما برخلاف اصرار بر نگهداري وي در بيمارستان و تاكيد بر پرداخت كليه هزينه‌هاي بيمارستان، آن مرحوم را مرخص كردند كه متاسفانه ساعتي بعد از ترخيص در منزل درگذشت.»

سمندري تجربه اجراهاي متعددي در كشورهاي اروپايي داشته است و يكي از برجسته‌ترين نوازندگان موسيقي مقامي بود. سمندري سال 1311 در باخرز تايباد متولد شد. او در كنار پدرش به حرفه آرايشگري مشغول بود و از هشت‌سالگي با موسيقي دوتار آشنا شد و از 10 سالگي شروع به آموختن دوتار كرد. سمندري را با مقام معروف «سرو خرامان» و با آواز استاد ابراهيم شريف‌زاده مي‌شناسند. اطلاعاتي كه در اينترنت درباره سمندري پيدا مي‌شود، به همين چند خط محدود مي‌شود. «خون پاش و نغمه ريز» نام اثري از سمندري‌ و شريف‌زاده است كه در كاور سي‌دي آن، متني از مهدي اخوان‌ثالث به عنوان پيش‌درآمد شعري كه براي سمندري سروده، نوشته شده. اخوان ثالث خطاب به سمندري و شريف‌زاده اين‌گونه نوشته است: «براي استاد بزرگ حسين سمندري خوافي و حضرت آقاي شريف‌زاده همراه سازش، كه هنوز هيچ كدام‌شان را نديده‌ام، اما ساز و آوازشان را شنيده‌ام. از دوست باذوق و ارجمندم مرتضي اخوان كاخكي سپاس كه در سال نو اين عيدي عجيب را آورد. گويا استاد سمندري را براي ضبط سازش يك، دوبار به خارج هم برده‌اند. شنيده‌ام يهودي منوهين1 با آن شهرت جهاني و اوج هنر نوازندگي وقتي ساز استاد سمندري را مي‌شنود، مي‌گويد من حاضرم تمام افتخارات جهاني‌ام را در موسيقي بدهم و در عوض بتوانم پنجه اين مرد روستايي را داشته باشم و از ساز، چنين نغمه‌هايي بيرون آورم. استاد سمندري دهقان ساده‌يي است در خواف خراسان. سبزپري، شتر خجو، فرياد، سرهدي، يارِنازك، پرش جل (جل نام مرغي است)، مسجد نور، شيخ احمد جام و... همه نام‌هاي نغمه‌ها و آوازهايي است كه نواخته و خوانده شده است. مرتضي مي‌گفت سمندري وقتي دوتار مي‌نواخت پنجه‌اش خونين شده بود... و بعد متن شعر است: «قربان زخمه‌هاي تو، خون‌پاش و نغمه‌ريز/سبز پري است اينكه مي‌زني يا شتر خجو؟ /تو با دو سيم، محشر كبري به پا كني/شش تار خويش من شكنم يا نه؟ هان بگو/از پنجه تو زخم جگر، خون دل چكان/مضراب من برنجي و مومي است، سيم مو/تو زير آب مي‌بري و مي‌دهي به دشت/دارد شتر خجوي تو حكم شتر گلو/استاد بي‌نظير، حسين سمندري/پر از كدام چشمه و دريا كني سبو؟»

پي‌نوشت:

1- يهودي منوهين يكي از برجسته‌ترين نوازندگان قرن بيستم بود كه براي نخستين بار در هفت‌سالگي با اركستر سمفونيك سان‌فرانسيسكو روي صحنه رفت. او در سال 1999 ميلادي درگذشت.


ذوالفنون و زيستني كمياب و گرانبها



صديق تعريف

«حدودا سال 67 بعد از بيرون آمدن گل صد «برگ» از نزديك با ايشان آشنا شده و همكاري مشتركي را به هم پيشنهاد كرديم.

طي مدت كوتاهي از نزديك با هم رفاقت پيداكرديم و كم‌كم رفت و آمدهايمان بيشتر شد و پروژه‌يي را با هم شروع كرديم. محصول اين همكاري مشترك اثر معروف «شيدايي» بود. اين آلبوم طي يك پروسه يكساله و حتي بيشتر شكل گرفت. كار با حسن نيت و همفكري دوجانبه پيش مي‌رفت.

هرگونه پيشنهادي را به سعه صدر و فروتني و مهرباني بسامان مي‌رساندند. از جمله تصنيف «شيدايي» كه براساس ملودي كردي با فرازي كه اضافه كرده بودم (كه گويي ادامه همان ملودي است) بسامان رسيد و استاد فريدون مشيري هم شعري بر اين ملودي سرودند و «ازنگاه ياران به ياران ندا مي‌رسد» شيدايي متولد شد.

براي بنده افتخاري بود كه با استاد ذوالفنون و استاد مشيري در اين اثر همراه بودم. از خصوصيات بارز و برجسته ايشان انعطاف‌پذيري و تواضع ذاتي‌شان بود، هرگونه پيشنهادي را با روي گشاده قبول مي‌كردند و از دل اين ارتباط دوستانه و عاطفي اثر خودبه خود شكوفا شد.

استاد ذوالفنون سه‌تار را از حالت درجه دويي خارج ساخت و به عنوان ساز درجه يك درموسيقي ايران تثبيت كرد. همچنين ايشان در شيوه نوازندگي صاحب امضا بودند.

استاد ذوالفنون در اوج بي‌نيازي از معرفت و معنويتي عارفانه برخوردار بود كه در روزگار فعلي اين‌‌گونه زيستن كمياب و نادر است.»


هنر را با هنر به خاك سپردم



محمد موسوي

استاد محمد موسوي استاد پيشكسوت و نوازنده ني در مراسم تشييع پيكر اين استاد با نواختن ني هنر را با هنر تشييع كرد و گفت: «يكي يكي داريم مي‌رويم، اما افتخارم در اين است كه هنر را با هنر به خاك سپردم و در مراسم تشييع دوستانم قطعه‌يي را نواختم. او تصريح كرد: 45 سال افتخار دوستي با جلال ذوالفنون داشته‌ام و هر بار كه كنسرتي برگزار مي‌كرديم مي‌ديدم كه دست به ساز نمي‌برد. او متواضع و عاشق موسيقي بود و به من مي‌گفت وقتي ني مي‌نوازي دوست دارم تنها نواختنت را ببينم و بشنوم.»


سه‌تار مديون ذوالفنون است



داريوش طلايي

داريوش طلايي، روايتگر رديف و نوازنده تار كه از مركز حفظ و اشاعه موسيقي در سال 50 با ذوالفنون آشنا شده نخستين همكاري‌شان را اين‌‌گونه روايت مي‌كند: «براي جشن هنر شيراز گروهي با آقايان ذوالفنون، فرهنگفر، حداديان، گنجه‌يي و كياني همكاري كرده‌اند و به خوانندگي رضوي سروستاني برنامه‌يي در دستگاه سه‌گاه از آوازهاي طاهرزاده را به سرپرستي استاد نورعلي برومند آماده كرده‌اند. در آن زمان ساز استاد ذوالفنون هنوز تار بود.» بعد از اين كنسرت سه‌گاه در جشن هنر ذوالفنون ديگر سه‌تار نواختند كه كسي در آن زمان ساز تخصصي‌اش سه‌تار نبود. اين استاد دانشگاه درباره مشخصه بارز نوازندگي سه‌تار ذوالفنون كه او را از ديگران متمايز ساخته اين موارد را بيان داشت: «سبك و سياق خاصي داشتند كه حتي مي‌شود آن را سبك ايشان قلمداد كرد يا شايد بشود اوج بروزش را در «گل صدبرگ» ديد. خصوصيات تخصصي اين شيوه اين است كه ايشان به نحوي سه‌تار را مي‌نواختند و موسيقي خلق مي‌كردند كه مي‌شود گفت پلي بين موسيقي رديف دستگاهي قديم با موسيقي مردم‌پسند بود. ايشان يكسري خصوصيات برجسته‌يي را كه مردم در موسيقي دوست داشتند به يك شيوه‌يي درشت‌نمايي و بزرگنمايي مي‌كردند. در نوازندگي‌شان مثلا: مضراب‌هايي كه مي‌زدند بيشتر مضراب‌هاي چپ و راست با قدرت بود و كمتر از بافت‌هاي مضرابي پيچيده رديف استفاده مي‌كردند. بيشتر مضراب راست و چپ پشت سر هم مي‌زدند كه چپ‌ها به بم مي‌خورد و كنده‌كاري‌هايي مي‌كردند با دست چپ كه خاص ايشان بود به شكلي درشت و واضح و بسيار برجسته، و زير و بم‌هاي اينها و جملات خيلي كوتاه يا سلول‌هاي ملوديك را به صورت زير و بم مرتب تعويض مي‌كردند. يا اينكه زيرهاي كشيده يا طولاني براي ايجاد يك فضاي خاص. و نكته ديگري كه لازم است در اين ارتباط گفته شود، اين است كه سه‌تار ساز محجوري بود و بيشتر ساز خلوت دوستانه و محفلي و شخصي بود ولي با استفاده از تكنولوژي ضبط صدا و ميكروفن و پرصداكردن سه‌تار كمك كرد كه سه‌تار يك ساز اصلي بشود و بتواند در جامعه مطرح شود كما اينكه بعد از «گل صد برگ» بسياري از افراد به نوازندگي اين ساز روي آوردند كه اين امر مرهون استاد ذوالفنون است».


ذوالفنون رديف را از نگاه خودش مي‌نواخت



مجيد كياني

در سال اول تاسيس مركز حفظ و اشاعه موسيقي من با استاد ذوالفنون آشنا شدم. از نگاه طنز ذوالفنون كه روز را با لطيفه آغاز مي‌كردند خاطره‌يي دارم كه هربار كه به يادش مي‌افتم مشعوف مي‌شوم. در كنسرت‌هاي خارج از كشور اگر سازها كوك نبود مي‌گفتند عيب ندارد اينها خارجي هستند و ما هم كمي خارج مي‌زنيم. بايد درباره نوازندگي استاد ذوالفنون نيز نكته‌يي بگويم. اين روحيات طنز در سازشان هم متجلي بود و از نظر من در برخي كارهايشان گرايش‌هاي مردمي‌ بيشتر است. ايشان رديف را خوب مي‌دانستند و محضر اساتيد بزرگ را ديده بودند و از آنجايي‌كه موسيقي رديف دستگاهي بسيار انعطاف‌پذير است، آن را با سليقه و انديشه خودشان بيان مي‌كردند و از اين مساله خوب استفاده كرده بودند.



ژذوالفنون طناز بود


محمد مقدسي

بنده با استاد ذوالفنون دوستي40 ساله داشتم. درباره آرامش دروني، بي‌ارزش بودن ماديات در نظر ذوالفنون و همچنين ديدگاه طنز او به زندگي و تمايلش به بازماندن نام نيك، گفته‌ها و خاطرات بسياري دارم كه هر كدام به نوبه خود مي‌تواند بسيار خواندني باشد. اما در اينجا تنها به ذكر خاطره‌يي بسنده مي‌كنم. روزي ذوالفنون سر تمرين دير حاضر مي‌شوند و وقتي اعضاي اركستر علت را جويا مي‌شوند، مي‌گويد: «ماشينم را دزديدند.» ودر جواب پرسش‌هاي چه كار كرديد و آيا به پليس خبر داده‌ايد، مي‌گويد: «نه، هر كسي ماشين را دزديده خودش مي‌آورد!»


نظرات كوتاه كيوان ساكت ، مجيد درخشاني و مسعود شعاري


سه‌تارنوازان جوان بسيار متاثر از ذوالفنون هستند


كيوان ساكت، نوازنده تار و سه‌تار ضمن يادآوري آرامش دروني و طمانينه ذوالفنون علاقه ويژه خود به آلبوم پرند اين استاد را متذكر شد.

مجيد درخشاني نيز با انتقاد از يادآوري اساتيد بعد از مرگ، تاسف خود را از فراموشي اين اساتيد در زمان حيات اعلام كرد و از پيدا شدن افراد جديد با ادعاي دوستي آن‌هم بعد از مرگ را ناخوشايندتر از مرگ اساتيد دانست.

مسعود شعاري، نوازنده سه‌تار عامل نخستين جرقه‌هاي علاقه‌مندي بيشتر خود به سه‌تار را (آن‌هم در 14 سالگي) نواخته‌هاي استاد در سي و چند سال پيش در مركز حفظ و اشاعه مي‌داند. او جوان‌هاي امروزه را هم متاثر از ذوالفنون مي‌بيند وتجربيات گروه‌نوازي سه‌تار ذوالفنون در گل صدبرگ و آتش در نيستان را راهگشا در اين زمينه دانست.

ذوالفنون به آزادي باور داشت

داوود گنجه‌يي

داوود گنجه‌يي، قائم مقام خانه موسيقي هم از خصلت مرده‌پرستي ما بازماندگان، پس از مرگ آشنايان انتقاد كرد چراكه پس از مرگ ديگر حسادتي برانگيخته نمي‌شود و خصلت نيكوي استاد ذوالفنون كه در رفاقت 50 ساله‌اش هرگز از او بدگويي كسي را نشنيده! از رفاقت 50 ساله‌يي گفت كه از پشت يك نيمكت در مركز حفظ و اشاعه كه به همت نورعلي برومند و داريوش صفوت در سال 47 تاسيس شد شروع شده بودو به همراه مجيد كياني كه از نخستين نفرات آن مركز بودند كه تا هم درس بخوانند و هم درس بدهند.

از عزم جزم استاد برومند براي احياي موسيقي رديف دستگاهي گفتند كه: «استاد برومند مي‌خواستند موسيقي رديف دستگاهي كه آن روزها فراموش شده بود را دراين مركز احيا كنند و با ما هنرجويان گروهي تاسيس كردند كه سرپرست ما شش نفر(مجيدكياني، رضوي سروستاني، ناصرفرهنگفر، محمدعلي حداديان و من) جلال ذوالفنون بود، همان گروهي كه امروز تنها دونفرش باقي است.

گنجه‌يي «از كنسرت‌ها و سفرهايشان براي شناساندن موسيقي گفت، از علاقه‌مندشدن موريس ژار فرانسوي به موسيقي و عرفان ايراني گفت و آن گروهي كه براي شناساندن موسيقي به ايشان تشكيل شد كه بازهم سرپرست ذوالفنون بود چراكه «اولا علم زيادي داشت و خودش را تافته جدابافته نمي‌دانست، همان‌طور كه آن‌روز به من گفت من همه‌چيز دارم جز معرفت، اتفاقا معرفت واقعي داشت و عشق و معرفت و زندگي را عميقا مي‌فهميد و معناي آزار و اذيت ديگران و دلخوري را مي‌فهميد.

ذوالفنون اسم و فاميل با مسمايي داشت. جلال و شكوه موسيقي ما بود و ذوالفنون بود و هنرهاي بي‌شماري داشت و به مسائل و دردهاي دنيوي توجهي نداشت. نخستين فن مورد علاقه من اخلاق و انسانيت ذاتي‌اش بود كه همه از دستش راضي بودند و به مسائل دنيوي آنقدر بي‌توجه بود كه خيلي‌ها فكر مي‌كردند كه كلا بي‌خيال است. حتي بارها سر صحنه موسيقي خوابش مي‌برد چون آدم ديگري بود. خود ما وقتي مي‌خواستيم برنامه‌يي اجرا كنيم ترس و لرز و اضطراب داشتيم اما او عاري از اينها بود و خودبزرگ‌بيني هم نداشت.

پر از مهرباني و محبت بود. او معلم و آموزگار خوبي بود و آنچه كه آموخته بود را از اساتيد چه در محافل خصوصي چه در سركلاس همه را بي‌دريغ در طبق اخلاص به همه ياد مي‌داد و نتيجه‌اش چند كتاب آموزش سه‌تار شد كه بسيار ساده و روان هستند كه هركسي در هر سني مي‌تواند استفاده كنند.

ضمن اينكه رديف‌دان خوبي بود و انواع رديف‌هاي‌سازي و آوازي مثل رديف ميرزا عبدالله، صبا، معروفي و برومند را به خوبي مي‌دانست و به رموز آنها آشنا بود و ضمنا خودش را در بند اين چارچوب‌ها نمي‌دانست و اگر سه‌تار مي‌زد به سبك خودش مي‌زد. به آزادي خيلي اهميت مي‌داد و عين رديف نمي‌زد و در سه‌تار شيوه‌يي داشت كه همه جوان‌ها جذبش مي‌شدند.

در تحقيقات و نوشتن و ديكته موسيقي و خط نت‌اش بسيار خوب بود، هميشه ما در زمان دانشجويي از روي دست ايشان مي‌نوشتيم. (يادم هست كه استاد دوامي چيزي مي‌نواختند ذوالفنون و پايور آن را خوب مي‌نوشتند) . تكنواز بسيار قابلي بود، حتي به شوخي در جواب هم گروهي‌هايي كه مي‌گفتند ما سن‌ديده شديم مي‌گفتند بله ما آنقدر در خارج، خارج زديم كه سن‌ديده شديم.

در اركستر مقيد به كوك نبود كه حتما بايستد همه با هم كوك شوند، مي‌گفت: «بزن تا كوك شي». حتي ذوالفنون با نيم‌پرده اختلاف هم مي‌نواخت و خوب از آب در مي‌آمد. مي‌گفت انسان بايد آزاد باشد در آزادي همه‌چيز رشد مي‌كند. براي گروه همنواز خوبي بود. معتقد بود آهنگسازي در ايران همان بداهه‌نوازي است كه اجرا مي‌كنند و مقيد به نوشتن آهنگ نبود. نه دگم بود نه ولنگاري داشت. حتي با آقاي خواجه نوري كه گيتار مي‌زنند كار مشتركي اجرا كردند كه نخستين‌بار واژه پاپ- سنتي را ما از ايشان شنيديم. خلاصه آنچه خوبان همه دارند او به‌تنهايي داشت. و حيف كه بايد بگويم «عشق در دل ماند و يار از دست رفت» دوستان ما كه رفتند خصيصه‌هاي خاص خودشان را داشتند كه جاي خاليشان محسوس است.

تا اين اساتيد نرفته‌اند بايد قدرشان را بدانيم. ذوالفنون هيچ‌وقت نمرده است، همان‌طور كه صبا نمرده و خالقي نمرده، همان‌گونه كه موتزارت و بتهوون هم نمرده‌اند. اين سياستمداران هستند كه مي‌ميرند اما هنرمندان هميشه زنده‌اند. شاگردان ايشان از جمله پسرشان، انوش جهانشاهي و آقاي علی قورچيان همه ادامه‌دهنده راه ايشان هستند».


وداع در بهار


علي جهاندار

علي جهاندار، خواننده، پيش از آنكه با ني محمد موسوي براي تشييع پيكر استاد همراه شود و «بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران» را بخواند گفت: «به واقع درست است كه زنده‌ياد ذوالفنون در اين فضاي بهاري كه همه جا معطر و دل‌انگيز شده است ما را ترك مي‌كند و ما در چنين فضاي روح‌بخشي براي بدرقه‌اش آمده‌ايم.»

سه‌تار با ذوالفنون اهميت پيدا كرد


هوشنگ ظريف

هوشنگ ظريف رديف‌دان و استاد پيشكسوت تار، رشد آكادميك سه‌تار را مرهون زحمات و تلاش ذوالفنون مي‌داند چراكه: «تمامي نوازندگان تار، سه‌تار هم مي‌توانند بنوازند اما تا زماني‌كه ذوالفنون در مركز حفظ و اشاعه سه‌تار را به عنوان ساز تخصصي خود برنگزيده بود، ساز سه‌تار به عنوان ساز دوم در هنرستان و مراكز آكادميك مطرح بود.
پس از اينكه به توصيه نورعلي برومند تمركز خود را بر سه‌تار نوازي گذاشت و آموخته‌هايش از شازده هرمزي، فروتن و عبادي را يكپارچه و از آن خود ساخت، اين ساز به عنوان ساز اول (اصلي) در دانشگاه و هنرستان پذيرفته شد و از طفيلي بودن درآمد».

منيع: سايت استاد جلال ذوالفنون (www.zolfonoon.ir)

آخرین جزییات كنسرت شهرام ناظری و علیزاده در پاریس

 

كنسرت شهرام ناظری و حسین علیزاده به دعوت كشور فرانسه در «تئاتر شهر» پاریس برگزار می شود.

شوالیه آواز ایران درباره ی این كنسرت توضیح داد: كنسرت پاریس با هنرنمایی حسین علیزاده و سازهای كوبه ای مجید خلج همراه خواهد بود و تاریخ اجرا نیز ۱۷ مارس مصادف با ۲۷ اسفند ماه تعیین شده است.

این هنرمند ادامه داد: این اجرا به صورت بداهه نوازی و بداهه خوانی خواهد بود و چهار روز پیش از اجرا عازم فرانسه خواهیم شد.

شهرام ناظری و حسین علیزاده آخرین بار ۱۴ و ۱۵ آبان ماه با سایر اعضای گروه «دوستی»،یعنی اردشیر كامكار ، محمد فیروزی ،بهنام سامانی ، پژمان حدادی ، روزبه رحمانی ، سیامك جهانگیری و سینا جهان آبادی در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران به صحنه رفتند. 
    
 منبع:   خبرگزارى ايسنا (www.isna.ir)

کنسرت استرالیا

استاد جلال ذوالفنون در ماه آپریل به همراه گروه ذوالفنون در استرالیا به اجرا برنامه میپردازد .

اعضا گروه ذوالفنون  در این سفر :

سهیل دوالفنون : تار و آواز

آرش زنگنه : دف

پویا مهمان پذیر : تار و سه تار

سمیرا کریمی : کمانچه و سه تار

سینا آریا :  سه تار

منبع:سایت ذوالفنون(www.zolfonoon.ir)

در برنامه‌اي زنده،محمدرضا لطفي به سوالات شنوندگان پاسخ مي‌دهد

حمدرضا لطفي پنجشنبه ـ 29 دي ماه ـ به برنامه "پيک فرهنگ" راديو فرهنگ مي‌آيد.

به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، محمدرضا لطفي به برنامه پيک فرهنگ مي‌آيد تا به پرسش هاي

مخاطبان را درباره سرگذشت موسيقي ايران پاسخ بگويد.

استاد محمدرضا لطفي قريب به دو سال است که هر پنجشنبه برنامه "تاريخ موسيقي به روايت استاد لطفي" و شنبه‌ها نيز برنامه " شناخت موسيقي دستگاهي ايران" را در راديو فرهنگ اجرا مي‌کند.

اين برنامه به تهيه‌کنندگي رضا ملکوتي و اجراي پريچهر بهروان و کارشناسي جواد بشارتي به صورت زنده از شبکه فرهنگ پخش خواهد شد.

مخاطبان و شنوندگان راديو فرهنگ مي توانند پنج شنبه از ساعت 19 و 30 دقيقه تا 21 از طريق شماره پيامک 30000558 و يا شماره تلفن هاي 22040058 و 22058800 يشنهادات، سوالات و انتقادات خود را در ميان بگذارند.

منبع:خبرگزاری دانشجویان ایران(www.isna.ir)

دستور« مقدماتی تار و سه تار» منتشر شد

آلبوم«دستور مقدماتی تار و سه تار» با اجرای گروه نهفت به سرپرستی جهانشاه صارمی و با نظارت حسین علیزاده منتشر شد.
این کتاب که بر اساس گرودآوری های روح الله خالقی تدوین شده کتاب اول دستور مقدماتی تار و سه تار محسوب می شود. جهانشاه صارمی که تجربه سال ها تدریس،همکاری در تهیه و ویرایش چندین کتاب معتبر موسیقی و سرپرستی گروه نهفت را در کارنامه خود دارد، در مقدمه روی جلد این آلبوم آورده است: آموزش موسیقی علاوه بر متد های آکادمیک و موشکافانه آموزشی برای ارتقاء دانش موسیقی و رشد تکنیک های اجرایی هنرجویان، نیازمند به شیوه هایی برای ایجاد ذوق و پرورش حس موسیقایی هنرجویان است.

صارمی که چندی پیش با تالیف متد آموزش و روش تدریس برای کتاب این مجموعه گامی مثبت درجهت بر طرف کردن کاستی های آموزشی در سازهای تار و سه تار و روشمند کردن کتاب فوق برداشت، در جایی دیگر از بروشور آورده است: به لحاظ بالا رفتن درک حسی هر چه عمیق تر هنرجویان تار و سه تار، دست یابی به روشی تاثیر گذار برای اجرای قطعاتی که در برنامه آموزشی این دو ساز وجود دارد، همیشه بخشی از تفکر آموزشی ام بوده است.

سرپرست گروه نهفت همچنین در بخش دیگری از این مقدمه در مورد اهداف خود از انتشار این آلبوم می نویسد: اگر چه اجراهای این آلبوم بر اساس کتاب دستور مقدماتی تار و سه تار تنظیم شده است،اما در این مجموعه اهدافی فراتر از اجرای درس ها با محور قرار دادن این دو ساز دنبال شده اند.

در این آلبوم ضمن معرفی کلیه سازهای ایرانی، درس ها به شیوه های تک نوازی با سازهای مختلف، دو نوازی وسه نوازی با سازهای مختلف به همراهی تمبک و گروه نوازی اجرا شده اند.

از موارد بارز این آلبوم می توان به اجرای ریتم درس ها با تمبک جهت تمرین درس ها به همراهی تمبک، آموزش وزن خوانی، آموزش واجرای تکنیک های اجرایی درتار و سه تار و اجرای با کلام درس ها اشاره کرد.

منبع:شبکه ایران (www.inn.ir)