من رفیقــی داشتــم شوخ و تپـــل،یـادش بخیر
روزگارن بــا خودش بــرد و نمانــد،یــادش بخیــر
بین ما باز هم حکایت ها به جاست،یادش بخیر
یاد آن روزهــا که خوش رفت و نماند،یادش بخیر
ما دو تــا همراه بودیـــم و یــکی،یادش بخیــــر
دوستـم باقی بماندست در دلم،یــادش بخیـــر
سال ها و روزها و ماه ها با هم گذشت،یادش بخیر
رفـت و پشـت کــرد بر گــل و خشـت،یــادش بخیــر
یــاد او هر جا که افتـــد،شــادمان یادش بخیــر
شاد بودیـــم و نشد با هم شویم،یادش بخیــر
او رفیقم بــــود و یک دنیـــا صفــا،یادش بخیـــر
گر چه اکنـــون بی وفا گشتست،یادش بخیـــر
گــاه گاهــی خـواب بینــم نو گلی،یادش بخیــر
گر روی بر دشت غم ها، خنده هام یادش بخیر
بی تو گاهی خسته ام گاهی به عشق دلبسته ام
رخصتــــــی ده تـــا روم از نـــارفیـقـــی خستــــه ام
سلام رضا ی عزیز
بسیار زیبا بود
فوق العاده بود
درود بر شما
پس از عرض سلام ارادت ، ان شاءالله وجود شریف به سلامت بوده باشد ./
وب لاگ مذهبی ( دل به زینب )(س) با آخرین پستش ( احتمالاً ) به روز شده ./
با تشریف فرماییتون منت بر سر این بنده حقیر میزارید ./
میلاد مسعود استاد اخلاق عالم هستی ، تنها یار وفادار
ولایت حیدری ( ع ) پاره تن نور نبوت ، بر قلب شاد
فرزند منتقمش ، گلباران %
سلام
زندگی جهنمی یک مادر
در زیرزمینی در اتریش ...
در بخش خبرها چه می گویند را بخوانید و ...[ناراحت][گل]
سلام و عرض ادب و احترام[گل]
با شعری بسیار زیبا از مهندس سید امیر حسین مولانا بروزم[گل]
شاد باشید و سرافراز[گل]
سلام.
تشکر از لطفتون
شما هم به جمع دوستان پیوستید
برقرار باشید
سلام داداش جان
فکر الیریسن به فقط اوزون شعر باشاریسان شعر دیرسن
بی شعره باخ حال اله
هیچکس اشکی برای من نریخت
هر که با من بود از من گریخت
این روزا حالم دیدینیست
احوالم از این و آن پرسیدنیست
گاهی بر زمین زل میزنم
گاهی بر حافظ تفاءل میزنم
حافظ دیوانه فالم رو گرفت
یک غزل آمد که حالم رو گرفت
ما ز یارایان چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
حالا چرا یادش بخیررر؟
دوست که فراموش نمیشه میشه؟
و.......
پیش از آن که بمیرم دگرباره سخن می گویم
از گرمی زندگی
تا تنی چند بدانند :زندگی گرم نیست می توانست ولی گرم باشد
پیش از آن که بمیرم
دگرباره سخن می گویم از عشق
تا تنی چند بگویند : عشق بود عشق باید باشد
پیش از آن که بمیرم
دگرباره سخن می گویم
از بخت خوشِ امید بستن به خوشبختی
تا تنی چند بپرسند :
چیست این خوشبختی چگونه به دست اوردیش و کی به ما میرسد ؟
___________
خوش باشی و دیگه اینکه تشریف اوردیم خدمتتان
سلام
دوست داشتنی بود لذت بردم
به من هم سر بزن
پس از عرض سلام و احترام ، ان شاءالله وجود شریف به سلامت بوده باشد .
وب لاگ مذهبی دل به زینب (س ) به روز شده :./
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
زیبا بود.
آفرین بر شما.
سلام دوست گرامی{گل}
ممنونم که همیشه محبت دارین و سر می زنین...
شعری که سرودین معنای قشنگی داشت ...بیت اخرش نیز از اهنگ زیبایی برخوردار بود...
بی تو گاهی خسته ام گاهی به عشق دلبسته ام
رخصتــــــی ده تـــا روم از نـــارفیـقـــی خستــــه ام...
ارزو میکنم همواره شاد باشین و سربلند
سلام دوست خوبم
یک سال از عمر وبلاگم می گذرد خیلی دوست داشتم نظرتون رو در مورد محتوایی آن بدهید . راستی آپ کردم با اولین شعری که با آن آغاز کرده بودم
... چه خوب بود از درخت خدمت به خلق را می آموختیم !؟
تو هوادار درختی باش
که سر کوچه تنهایی
دست سبز خود را
به کبوتر بخشید
یا علی
سلام
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن
که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
پیچک از این آغوش تنگ
وز زخمهای دم به دم ...[گل]
سلام دوست ارزشمدار و ارزشمند :. /
وب لاگ مذهبی دل به زینب ( س ) به روز شده :./
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
سلام گل مهربون
بسیار وبلاگ زیباو دلنشینی دارین
خوشحال میشم مهمان قصه دل شوین وخطی به یادگار بزاری
درصورت تمایل تبادل لینک داشته باشیم[گل]
حیف که مثل همیشه دیر رسیدم!
اما
از همین دیر و از همین دور ُ هرکجا که هستی سلامت باشی!
وحق نگهدار تو باد!
سلام زیبا بود خیلی
تو با وفا باش عزیز